دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۳۲🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
ی قیافه براش گرفتم باهم سوار ماشین شدیم رفتیم دانشگاه رسیدیم نشستیم اونجا یجی رو دیدم تا تونستم بغلش کردم یوری: دلم برات تنگ شده بود یجی یجی: منم همینطور من ی چند روزی رو با تهیونگ زندگی میکنم و یوری بین خودمون باشه ها رو تهیونگ کراشم به تو چه میگذره یوری: برای من که فرقی نکرده فقط دارم با ی گوسفند زندگی میکنم یجی : اووو
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
وقتی رسیدیم دانشگاه با تهیونگ روبه رو شدم باهم دست دادن مخصوص به خودمون دادیم کوک: چخبرا امروزا چیکار میکنی تهیونگ: ی چند روزی با یجی زندگی میکنم فکر کنم عاشقش شدم نمیدونم چیکار کنم کوک : هیچی بهش اعتراف کن تهیونگ: ببینم به تو چه میگذره کوک: هیچ فقط ی چند روزیه با ی الاغ زندگی میکنم که از بخت بدم عاشقش شدم و اونم باهام قهره و اصلا باهام صحبت نمیکنه و احمیت نمیده تهیونگ: پس درد هر دومون یکیه میای شب بریم با.ر نوشیدنی بزنیم کوک: اوهوم الان واقعا بهش احتیاج دارم بعد دانشگاه بریم تهیونگ: باش
✨️🥀پرش زمانی به بعد دانشگاه🥀✨️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
بعد دانشگاه کوک منو رسوند به خونه و خودش رفت منم به روی خودم نیوردم وتمام روز تو خونه تنهایی گذروندم
✨️🥀پرش زمانی به ساعت ۳ شب🥀✨️
ساعت ۳ شب بود و کوک هنوز نیومده بود خیلی نگرانش بودم دلم تنگش بود یهو در خونه باز شد کوک بود اما خیلی م..ست بود سریع اومدم بغلش کردم هنوزم نمیخواستم باهاش صحبت کنم بردمش تو اتاقش انداختمش رو تخت...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥀🖤
⛓️🔗 پارت ۳۲🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
ی قیافه براش گرفتم باهم سوار ماشین شدیم رفتیم دانشگاه رسیدیم نشستیم اونجا یجی رو دیدم تا تونستم بغلش کردم یوری: دلم برات تنگ شده بود یجی یجی: منم همینطور من ی چند روزی رو با تهیونگ زندگی میکنم و یوری بین خودمون باشه ها رو تهیونگ کراشم به تو چه میگذره یوری: برای من که فرقی نکرده فقط دارم با ی گوسفند زندگی میکنم یجی : اووو
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
وقتی رسیدیم دانشگاه با تهیونگ روبه رو شدم باهم دست دادن مخصوص به خودمون دادیم کوک: چخبرا امروزا چیکار میکنی تهیونگ: ی چند روزی با یجی زندگی میکنم فکر کنم عاشقش شدم نمیدونم چیکار کنم کوک : هیچی بهش اعتراف کن تهیونگ: ببینم به تو چه میگذره کوک: هیچ فقط ی چند روزیه با ی الاغ زندگی میکنم که از بخت بدم عاشقش شدم و اونم باهام قهره و اصلا باهام صحبت نمیکنه و احمیت نمیده تهیونگ: پس درد هر دومون یکیه میای شب بریم با.ر نوشیدنی بزنیم کوک: اوهوم الان واقعا بهش احتیاج دارم بعد دانشگاه بریم تهیونگ: باش
✨️🥀پرش زمانی به بعد دانشگاه🥀✨️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
بعد دانشگاه کوک منو رسوند به خونه و خودش رفت منم به روی خودم نیوردم وتمام روز تو خونه تنهایی گذروندم
✨️🥀پرش زمانی به ساعت ۳ شب🥀✨️
ساعت ۳ شب بود و کوک هنوز نیومده بود خیلی نگرانش بودم دلم تنگش بود یهو در خونه باز شد کوک بود اما خیلی م..ست بود سریع اومدم بغلش کردم هنوزم نمیخواستم باهاش صحبت کنم بردمش تو اتاقش انداختمش رو تخت...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥀🖤
۱۶.۸k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.