jinus p31
"آره من بی همه چیزم ، منی که ۱۶ سال زندگیم و صرف کار کردم ، سختی کشیدم که حالا بچه ی سوسول و قنداقی مثل تو که زیر سایه پدر و مادرش بزرگ شده و طعم سختی و بدبختیو نچشیده به من بگه بی همه چیز، ننگ حرومزادگی بزنه !
همه گفتن خدا کمکت میکنه سختی هات بی جواب نمیمونه ،کو خدا جئون؟کدوم خدا؟ خدایی که منِ ۱۰ ساله رو حسرت به دل آغوش بزرگ پدرم کنه ؟
که بی شرفی مثل تو به پدر و مادر من که یه شبه از پیشم رفتن رو ناشناس خطاب کنه ؟
پدر و مادری که آرزوی خوشبختی بچه هاشون داغش به دل موند ؟ بچه هایی که هر روز این ۱۶ سال و سختی کشیدن!" a,t
چه دردی داشت حرفاش ، دردی که دیگه نمی تونست تحمل کنه و امونش بریده بود از این زندگی بیخود و بی پایانش... انگار منتظر بود تا یکی دهنش رو باز کنه و درد این همه سال رو بیان کنه
خنده ی بلندی کرد و یهو قطع شد
" با تشویق پدر و مادرت به اینجا رسیدی ، موقع فارغ التحصیلی وایسادن تشویقت کردن نه منی که اونجا تنها بودم با اینکه توی هر سال مقام کشوری می آوردم اونم تنهایی ! نه مادری بود واسم دعا خوشبختی و پیروزی کنه نه پدری بود با محبت برنده شدنم رو تشویق کنه
این زندگی پر شده از کثافت ، از پسمانده !
تا کی میتونستم تحمل کنم ؟ یه وجود داغون و به روح خسته ؛من همه کاری کردم تا زنده بمونم و زندگیم کنم اما بی فایده بود فقط وقت هدر دادم
من از زیر بال و پر مادر و پدرم دزدیده شدم و به برادرم پناه بردم ، حالا اونم دیگه نیست
من کی به عنوان دختر زندگی کردم؟ وقتی هم سنای من اَتی تتی بازی میکردن من نوکری میکردم
سگ دو میزدم و دنبال برادرم پای برهنه کف خیابونا راه میرفتم " a,t
نگاهش پایین افتاد ، درد این حرفای داشت قلبش رو سوراخ مینداخت
"میتونستی کمک بخوای" jk
"مگه مهم بود ؟مگه خواستن و نخواستن من واسه این مردم فایده شده مهم بود که حالا کمک بخوام ؟
آرزوی یه عروسک خوشگل به دل من موند جئون!
با من از خواهش حرف نزن!" a,t
" من متأسفم..." jk
پوزخند زد و گوشیش رو برداشت
" شما مردا همتون همینید ، فقط به منفعت خودتون فکر میکنین
و واست متاسفم ، به قول خودت عموت، یکی از اون مردا بود که همه چیزای منو تو یه شب گرفت " a,t
جلو رفت و یهو ایستاد ، بدون اینکه برگرده با لحن سردی لب باز کرد
"اما بهت قول میدم عذاب های من بی جواب نمیمونه جئون !
من این زخم کهنه رو آروم میکنم حتی به قیمت جونم!
پس سعی کن موی دماغم نشی که من از جون تو هم نمیگذرم و راحت نابودت میکنم از زندگی و انتقامی که چند ساله دارم واسش سگ دو میزنم دور باش " a,t
و رفت ...
قلب جئون تند می کوبید و بی قرار بود ، چشم و ذهنش دنبال راه حلی بود که این مخمصه رو حل کنه اما این بی قراری عادی نبود ، چی بود که انقدر بی قرار دل لعنتی اون دختر بود ؟!
همه گفتن خدا کمکت میکنه سختی هات بی جواب نمیمونه ،کو خدا جئون؟کدوم خدا؟ خدایی که منِ ۱۰ ساله رو حسرت به دل آغوش بزرگ پدرم کنه ؟
که بی شرفی مثل تو به پدر و مادر من که یه شبه از پیشم رفتن رو ناشناس خطاب کنه ؟
پدر و مادری که آرزوی خوشبختی بچه هاشون داغش به دل موند ؟ بچه هایی که هر روز این ۱۶ سال و سختی کشیدن!" a,t
چه دردی داشت حرفاش ، دردی که دیگه نمی تونست تحمل کنه و امونش بریده بود از این زندگی بیخود و بی پایانش... انگار منتظر بود تا یکی دهنش رو باز کنه و درد این همه سال رو بیان کنه
خنده ی بلندی کرد و یهو قطع شد
" با تشویق پدر و مادرت به اینجا رسیدی ، موقع فارغ التحصیلی وایسادن تشویقت کردن نه منی که اونجا تنها بودم با اینکه توی هر سال مقام کشوری می آوردم اونم تنهایی ! نه مادری بود واسم دعا خوشبختی و پیروزی کنه نه پدری بود با محبت برنده شدنم رو تشویق کنه
این زندگی پر شده از کثافت ، از پسمانده !
تا کی میتونستم تحمل کنم ؟ یه وجود داغون و به روح خسته ؛من همه کاری کردم تا زنده بمونم و زندگیم کنم اما بی فایده بود فقط وقت هدر دادم
من از زیر بال و پر مادر و پدرم دزدیده شدم و به برادرم پناه بردم ، حالا اونم دیگه نیست
من کی به عنوان دختر زندگی کردم؟ وقتی هم سنای من اَتی تتی بازی میکردن من نوکری میکردم
سگ دو میزدم و دنبال برادرم پای برهنه کف خیابونا راه میرفتم " a,t
نگاهش پایین افتاد ، درد این حرفای داشت قلبش رو سوراخ مینداخت
"میتونستی کمک بخوای" jk
"مگه مهم بود ؟مگه خواستن و نخواستن من واسه این مردم فایده شده مهم بود که حالا کمک بخوام ؟
آرزوی یه عروسک خوشگل به دل من موند جئون!
با من از خواهش حرف نزن!" a,t
" من متأسفم..." jk
پوزخند زد و گوشیش رو برداشت
" شما مردا همتون همینید ، فقط به منفعت خودتون فکر میکنین
و واست متاسفم ، به قول خودت عموت، یکی از اون مردا بود که همه چیزای منو تو یه شب گرفت " a,t
جلو رفت و یهو ایستاد ، بدون اینکه برگرده با لحن سردی لب باز کرد
"اما بهت قول میدم عذاب های من بی جواب نمیمونه جئون !
من این زخم کهنه رو آروم میکنم حتی به قیمت جونم!
پس سعی کن موی دماغم نشی که من از جون تو هم نمیگذرم و راحت نابودت میکنم از زندگی و انتقامی که چند ساله دارم واسش سگ دو میزنم دور باش " a,t
و رفت ...
قلب جئون تند می کوبید و بی قرار بود ، چشم و ذهنش دنبال راه حلی بود که این مخمصه رو حل کنه اما این بی قراری عادی نبود ، چی بود که انقدر بی قرار دل لعنتی اون دختر بود ؟!
۳۱.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.