سناریو سانزو
هلوووووووو♡
درخواستی سناریو سانزو ♡
شما ۱۸ سالتونه
اسم شما اینجا یوکی هست
هشدارررررر میدمممممم هنتاییییی هستتتتت🔞
کسایی که دوست ندارن نخونن🙏
♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧
امروز تصمیم گرفتم برم بار باورم نمیشه اون آشغال رفته با اون دختره کثافت
عصابم خورده تا جون دارم مست میکنم
یه لباس باز پوشیدم آرایش کردم رفتم همون باری که اون آشغال با دوست دخترش رفته تا چشش دراد
رسیدم وارد باز شدم رفتم رفتم نشستم روی یکی از صندلی ها اون آشغال اون دختره روی میز آخر بار نشسته بودن حسابی لذت میبردن عوضی..
یوکی:هوییییی گارسون بهم بهترین چیزی که داریو بده
گارسون:ولی..
یوکی:به درک گفتم بده*داد
گارسون خیلی ترسید سریع بهترین الکلی که داشت رو برام آورد بوش دیوونه کننده بود تا آخرشو سر کشیدم و بله مست مست بودم کارام دست خودم نبود
کنارمو نگاه کردم دیدم یه پسر با موهای صورتی که کنار لبش زخم داشت داره مثل من مست میکنه
یوکی:هوی پشمک
؟ :پشمک؟ با منی
یوکی:آره با توهم موهات شبیه پشمکه یه شب در خدمتتون نباشیم
؟: اولن اسمم سانزو هست دوم موهام خیلیم
معلومه مستی چرتو پرت نگو برو خونتون بچه
یوکی:جوننن وقتی عصبانی بیشتر جذاب میشی بعدم بچه نیستم خودت بچه ای حالا مست باشم مشکل داری
سانزو: اگر یک بار دیگه از این حرفا بزنی مطمئن باش پشیمون میشی بیب
یوکی:اوووو بیب
سانزو:تقصیر خودت شد
قراره خوش بگذره
بعد منو انداخت روی کولش گذاشت توی ماشین
یوکی: هوییییی منو کجا میبری
سانزو: خفه شو تقصیر خودته که انقدر جذابی منو با حرفات تحریک کردی بیب حالا هم بچه خوبی باش باید برام ناله کنی
یوکی:.....
سانزو: هوی فهمیدی چی گفتم
ویو سانزو
نگا بهش کردم دیدم خوابه اشکال نداره تا خونه خیلی راه هست ولی خیلی جذابه اگر من اونجا نبودم یکی دیگه ساحبش میشد قول میدم مال خودم کنمت بیب
*یک ساعت بعد
ویو یوکی
بیدار شدم سرم درد میکرد خیلی مست کردم نگاه کردم دیدم داخل ماشینم
اون پشمک صورتی هم کنارمه
سانزو:بیدار شدی بیب
یوکی:بیب؟ تو کدوم خری هستی منو کجا میبری
سانزو:یعنی یادت نمیاد
یوکی:چیو یادم بیاد...
یکم فکر کردم فهمیدم چه گوهی خوردم و الان منو برا چی برداشته آورده
سرخ شدم
یوکی:ببخشید سانزو دست خودم نبود مست بودم
سانزو خندید
سانزو:مشکلی نیست ولی من باز کار خودمو میکنم بیب آخه خیلی جذابی
یوکی:چی..
ماشین ایستاد سانزو پیاده شد اومد منو مثل گونی انداخت روی کولش برد داخل خونش
یوکی:سانزو ولم کن ... گفتم مست بودم
سانزو:ولی دیگه دیره
هشدار هنتای 🔞
..............................
ویو هنوز یوکی
وارد خونه شدیم به سمت اتاق رفتیم منو پرت کرد روی تخت واییییییییییی بدبخت شدم عجب گوهی خوردم ولی هنوز حالت مستی رو دارم آخه خودمم تحریکم
روم خیمه زد وحشیانه لبامو میمیبوسید و کبود میکرد همینجور ادامه میداد مزه خون رو داخل لبم احساس میکردم هردومون نفس کم آورده بودیم از هم جدا شدیم سانزو سریع لباسامو در آورد (همه چیزشوخوتون بفهمید)الان کامل جلوش لخت بودم سرخ شدم ولی شروع کرد مارک گذاشتن روی تمام بدم آروم زیر لب از درد ناله های ریز میکردم وقتی دید کامل همه جام کبود شده رفت سراغ سینه هام با یکیش بازی میکرد و اون یکی رو میخورد و نوک سینه هامو کبود میکرد آروم ناله میکردم که باعث بیشتر تحریک شدن سانزو میشد وقتی کارش با سینه هام تموم شد دوباره شروع کرد به بوسیدنم بعد از چند دقیقه از لبام دل کند و لباسشو در آورد الان هردومون لخت بودیم لبو شدم ولی یک هو دوتا از انگشت رو کرد داخلم و قیچی وارانه بالا و پایین کرد ناله هام بیشتر شد همین طور ادامه داد که گفت
سانزو:الان وقتشه
دیکشو تنظیم کرد و بدون این که اجازه بده عادت کنم واردم کرد و شروع به تلمبه زدن کرد خیلی سریع این کارو میکرد که باعث میشد تخت تکون بخوره صدای ناله هام کل اتاق رو گرفته بود کم کم درد داشت تبدیل به لذت میشد دیگه هردومون داشتیم میومدیم که سانزو تلمبه زدنشو سریع تر و محکم تر کرد جیغ زدم که همون لحظه هم من هم سانزو باهم اومدیم سانزو خودشو ازم بیرون کشید و کنارم دراز کشید از پشت بغلم کرد آروم شکممو ماساژ میداد که درد دلمو کم تر میکرد
سانزو:ممنون بیب عاشقشم
یوکی:منم عاشقشم
♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
پایان
میدونم ریدم به روم نیارین
اولین بارم بود هنتایی نوشتم ببخشید بد شد
امیدوارم دوست داشته باشید
درخواستی سناریو سانزو ♡
شما ۱۸ سالتونه
اسم شما اینجا یوکی هست
هشدارررررر میدمممممم هنتاییییی هستتتتت🔞
کسایی که دوست ندارن نخونن🙏
♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧
امروز تصمیم گرفتم برم بار باورم نمیشه اون آشغال رفته با اون دختره کثافت
عصابم خورده تا جون دارم مست میکنم
یه لباس باز پوشیدم آرایش کردم رفتم همون باری که اون آشغال با دوست دخترش رفته تا چشش دراد
رسیدم وارد باز شدم رفتم رفتم نشستم روی یکی از صندلی ها اون آشغال اون دختره روی میز آخر بار نشسته بودن حسابی لذت میبردن عوضی..
یوکی:هوییییی گارسون بهم بهترین چیزی که داریو بده
گارسون:ولی..
یوکی:به درک گفتم بده*داد
گارسون خیلی ترسید سریع بهترین الکلی که داشت رو برام آورد بوش دیوونه کننده بود تا آخرشو سر کشیدم و بله مست مست بودم کارام دست خودم نبود
کنارمو نگاه کردم دیدم یه پسر با موهای صورتی که کنار لبش زخم داشت داره مثل من مست میکنه
یوکی:هوی پشمک
؟ :پشمک؟ با منی
یوکی:آره با توهم موهات شبیه پشمکه یه شب در خدمتتون نباشیم
؟: اولن اسمم سانزو هست دوم موهام خیلیم
معلومه مستی چرتو پرت نگو برو خونتون بچه
یوکی:جوننن وقتی عصبانی بیشتر جذاب میشی بعدم بچه نیستم خودت بچه ای حالا مست باشم مشکل داری
سانزو: اگر یک بار دیگه از این حرفا بزنی مطمئن باش پشیمون میشی بیب
یوکی:اوووو بیب
سانزو:تقصیر خودت شد
قراره خوش بگذره
بعد منو انداخت روی کولش گذاشت توی ماشین
یوکی: هوییییی منو کجا میبری
سانزو: خفه شو تقصیر خودته که انقدر جذابی منو با حرفات تحریک کردی بیب حالا هم بچه خوبی باش باید برام ناله کنی
یوکی:.....
سانزو: هوی فهمیدی چی گفتم
ویو سانزو
نگا بهش کردم دیدم خوابه اشکال نداره تا خونه خیلی راه هست ولی خیلی جذابه اگر من اونجا نبودم یکی دیگه ساحبش میشد قول میدم مال خودم کنمت بیب
*یک ساعت بعد
ویو یوکی
بیدار شدم سرم درد میکرد خیلی مست کردم نگاه کردم دیدم داخل ماشینم
اون پشمک صورتی هم کنارمه
سانزو:بیدار شدی بیب
یوکی:بیب؟ تو کدوم خری هستی منو کجا میبری
سانزو:یعنی یادت نمیاد
یوکی:چیو یادم بیاد...
یکم فکر کردم فهمیدم چه گوهی خوردم و الان منو برا چی برداشته آورده
سرخ شدم
یوکی:ببخشید سانزو دست خودم نبود مست بودم
سانزو خندید
سانزو:مشکلی نیست ولی من باز کار خودمو میکنم بیب آخه خیلی جذابی
یوکی:چی..
ماشین ایستاد سانزو پیاده شد اومد منو مثل گونی انداخت روی کولش برد داخل خونش
یوکی:سانزو ولم کن ... گفتم مست بودم
سانزو:ولی دیگه دیره
هشدار هنتای 🔞
..............................
ویو هنوز یوکی
وارد خونه شدیم به سمت اتاق رفتیم منو پرت کرد روی تخت واییییییییییی بدبخت شدم عجب گوهی خوردم ولی هنوز حالت مستی رو دارم آخه خودمم تحریکم
روم خیمه زد وحشیانه لبامو میمیبوسید و کبود میکرد همینجور ادامه میداد مزه خون رو داخل لبم احساس میکردم هردومون نفس کم آورده بودیم از هم جدا شدیم سانزو سریع لباسامو در آورد (همه چیزشوخوتون بفهمید)الان کامل جلوش لخت بودم سرخ شدم ولی شروع کرد مارک گذاشتن روی تمام بدم آروم زیر لب از درد ناله های ریز میکردم وقتی دید کامل همه جام کبود شده رفت سراغ سینه هام با یکیش بازی میکرد و اون یکی رو میخورد و نوک سینه هامو کبود میکرد آروم ناله میکردم که باعث بیشتر تحریک شدن سانزو میشد وقتی کارش با سینه هام تموم شد دوباره شروع کرد به بوسیدنم بعد از چند دقیقه از لبام دل کند و لباسشو در آورد الان هردومون لخت بودیم لبو شدم ولی یک هو دوتا از انگشت رو کرد داخلم و قیچی وارانه بالا و پایین کرد ناله هام بیشتر شد همین طور ادامه داد که گفت
سانزو:الان وقتشه
دیکشو تنظیم کرد و بدون این که اجازه بده عادت کنم واردم کرد و شروع به تلمبه زدن کرد خیلی سریع این کارو میکرد که باعث میشد تخت تکون بخوره صدای ناله هام کل اتاق رو گرفته بود کم کم درد داشت تبدیل به لذت میشد دیگه هردومون داشتیم میومدیم که سانزو تلمبه زدنشو سریع تر و محکم تر کرد جیغ زدم که همون لحظه هم من هم سانزو باهم اومدیم سانزو خودشو ازم بیرون کشید و کنارم دراز کشید از پشت بغلم کرد آروم شکممو ماساژ میداد که درد دلمو کم تر میکرد
سانزو:ممنون بیب عاشقشم
یوکی:منم عاشقشم
♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
پایان
میدونم ریدم به روم نیارین
اولین بارم بود هنتایی نوشتم ببخشید بد شد
امیدوارم دوست داشته باشید
۹.۴k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.