پارت 8
پارت 8
میز رو چیدم رفتم تو اتاق و جیمین امد و غذارو خورد
رفتم میز رو جمع کردم داشتم ظرف هارو میشستم که با چاقو دستم بریده شد خیلی درد داشت دستم پر خون بود که اشکم در اومد و گریم گرفت که جیمین امد تو اشپز خونه......
ویو جیمین
تمدن خونه ات میز رو چیده بود و رفت تو اتاق غذا رو خوردم و میز رو جمع کرد من سرم تو گوشیم بود که دیدم داشت گریه میکرد رفتم تو اشپز خونه دیدم دستش خیلی بد بریده شده بود
+چیکار کردی با خودت؟
........-
+دستت رو بشور... عصبی
جیمین دست ات رو شست و داشت باند پیچی میکرد کاری تمام شد ات سرش پایین بود جیمین زیر چونه ی ات رو گرفت و گفت...
+دیگه گریه نکن کوچولوی من
-جیمین هق ببخشید نباید دیشب هق اونجوری باهات حرف میزدم هققق(ات از گریه جر خورد🤣🤣)
+دیگه گریه نکن نفسم
(برادران و خواهران داستان زیادی هندی هست 😑)
پایان پارت 8
🤣🤣🤣
میدونم طول کشید ولی به یه ورم
میز رو چیدم رفتم تو اتاق و جیمین امد و غذارو خورد
رفتم میز رو جمع کردم داشتم ظرف هارو میشستم که با چاقو دستم بریده شد خیلی درد داشت دستم پر خون بود که اشکم در اومد و گریم گرفت که جیمین امد تو اشپز خونه......
ویو جیمین
تمدن خونه ات میز رو چیده بود و رفت تو اتاق غذا رو خوردم و میز رو جمع کرد من سرم تو گوشیم بود که دیدم داشت گریه میکرد رفتم تو اشپز خونه دیدم دستش خیلی بد بریده شده بود
+چیکار کردی با خودت؟
........-
+دستت رو بشور... عصبی
جیمین دست ات رو شست و داشت باند پیچی میکرد کاری تمام شد ات سرش پایین بود جیمین زیر چونه ی ات رو گرفت و گفت...
+دیگه گریه نکن کوچولوی من
-جیمین هق ببخشید نباید دیشب هق اونجوری باهات حرف میزدم هققق(ات از گریه جر خورد🤣🤣)
+دیگه گریه نکن نفسم
(برادران و خواهران داستان زیادی هندی هست 😑)
پایان پارت 8
🤣🤣🤣
میدونم طول کشید ولی به یه ورم
۶.۰k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.