مافیای عاشقpart1۲
مافیای عاشقpart1۲
هایون ویو
باورم نمیشه اون جونگ کوک بود
هایون:جونگ کوکا(بغض)
جونگ کوک بی اهمیت به عشق اولش ک همین الان هم حکم عشق شو داره سرش رو پایین آورد که بغضش و مخفی کن ولی تنها کسایی ک از دل این دوتا خبر داشت خودشون بود
افسر:تنهاتون میزارم
هایون به افسر ادای احترام کرد و از ته دل ممنون افسره ک باعث دیدن کوک شد
بعد از رفتن افسر هایون اولین حرکتی ک زد این بود ک بره پیش کوک،هایون دستای گرم کوک ک الان شده بودن سرد رو تو دستاش گرفت
هایون:جونگ کوکا دلم واست تنگ شده بود
هایون:چرا اینجوری شدی؟چرا دعوا کردی؟
هایون جوابی از جونگ کوک نشنید،کوک نیاز به توجه داشت هایون تا جایی ک ممکن بود دلواپسش شد
هایون:(اون قبلا ی بخش از زندگیم بود نمیشد نگرانش نشم)
هایون:جونگ کوکا چرا جوابمو نمیدی؟چرا اینجوری میکنی با خودت؟
جونگ کوک:بالاخره کارخودتو کردی(اروم)
هایون:منظورت چیه؟!
جونگ کوک:از اولش خوشت میومد به تهیونگ؟
هایون:جونگ.........
نذاشت ادامه حرفم و بزنم بلند با داد ادامه داد:آخر ولم کردی رفتی!!!آخر دلت پیش اون عوضی بود!(داد)من برات تفریح بودم اره؟(آروم گفت اینو)
هایون:نه اونطور ک فکر میکنی نیست جونگ کوک!من واقعا از ته دلم دوست داشتم اما....
جونگ کوک:اما چی؟
هایون:منو تو بدرد هم نمیخوریم
جونگ کوک:(پوزخند)میدونی واسه چی دعوا کردم؟بخاطر اینکه تورو ببینم ولی تو اینکارو میکنی(بغض)واقعا واست متاسفم نه واسه خودم متاسفم ک بخاطر تو اینکارو کردم
جونگ کوک میخاست بره اما هایون مانع رفتنش شد و دستشو گرفت
هایون:با این وضع ات کجا میری؟با خودم میای
جونگ کوک:بیام کجا؟بیام پیش تو؟هه؟دیوونه ای؟
هایون:با این وضعت کجا رو داری ک بری اصن؟مست هم ک هستی!بیا اینو بگیر برو سوار ماشین شو تا بیام من با افسر کار دارم
هایون:(کوک بدون اینکه حرفی بزنه رفت منم رفتم پیش افسر)
هایون:افسر
افسر:بله
هایون:.................
ادامه پارت بعد
هایون ویو
باورم نمیشه اون جونگ کوک بود
هایون:جونگ کوکا(بغض)
جونگ کوک بی اهمیت به عشق اولش ک همین الان هم حکم عشق شو داره سرش رو پایین آورد که بغضش و مخفی کن ولی تنها کسایی ک از دل این دوتا خبر داشت خودشون بود
افسر:تنهاتون میزارم
هایون به افسر ادای احترام کرد و از ته دل ممنون افسره ک باعث دیدن کوک شد
بعد از رفتن افسر هایون اولین حرکتی ک زد این بود ک بره پیش کوک،هایون دستای گرم کوک ک الان شده بودن سرد رو تو دستاش گرفت
هایون:جونگ کوکا دلم واست تنگ شده بود
هایون:چرا اینجوری شدی؟چرا دعوا کردی؟
هایون جوابی از جونگ کوک نشنید،کوک نیاز به توجه داشت هایون تا جایی ک ممکن بود دلواپسش شد
هایون:(اون قبلا ی بخش از زندگیم بود نمیشد نگرانش نشم)
هایون:جونگ کوکا چرا جوابمو نمیدی؟چرا اینجوری میکنی با خودت؟
جونگ کوک:بالاخره کارخودتو کردی(اروم)
هایون:منظورت چیه؟!
جونگ کوک:از اولش خوشت میومد به تهیونگ؟
هایون:جونگ.........
نذاشت ادامه حرفم و بزنم بلند با داد ادامه داد:آخر ولم کردی رفتی!!!آخر دلت پیش اون عوضی بود!(داد)من برات تفریح بودم اره؟(آروم گفت اینو)
هایون:نه اونطور ک فکر میکنی نیست جونگ کوک!من واقعا از ته دلم دوست داشتم اما....
جونگ کوک:اما چی؟
هایون:منو تو بدرد هم نمیخوریم
جونگ کوک:(پوزخند)میدونی واسه چی دعوا کردم؟بخاطر اینکه تورو ببینم ولی تو اینکارو میکنی(بغض)واقعا واست متاسفم نه واسه خودم متاسفم ک بخاطر تو اینکارو کردم
جونگ کوک میخاست بره اما هایون مانع رفتنش شد و دستشو گرفت
هایون:با این وضع ات کجا میری؟با خودم میای
جونگ کوک:بیام کجا؟بیام پیش تو؟هه؟دیوونه ای؟
هایون:با این وضعت کجا رو داری ک بری اصن؟مست هم ک هستی!بیا اینو بگیر برو سوار ماشین شو تا بیام من با افسر کار دارم
هایون:(کوک بدون اینکه حرفی بزنه رفت منم رفتم پیش افسر)
هایون:افسر
افسر:بله
هایون:.................
ادامه پارت بعد
۱۲.۷k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.