فیک مافیای خشن پارت 1
ویوا. ت: صبح بود از کلاس برگشتم پیاده میخواستم برم خونه که گفتم یه سری
به بازار بزنم خسته شدم تو......... اسلاید 2 استایل ا. ت
هدفونمو گذاشتم تو گوشم عینک آفتابی زدم رفتم دور دور
آهنگ گه زده میشه من دیوانه میشم کیف کوچیکمو گذاشتم تو کولم
با ریتم اهنگ قر میدادم میرفتم همه منو نگاه میکردن
چیه مگه دزدی کردم دارم تو حال خودم با خودم خوش میگذرونم
رفتم چندتا خرید لباس کفش کردم یه گل فروشی هم دیدیم یه دسته گل خوشگل بر خودم گرفتم
همینطور که تو حال خودم بودم یه پسر داخل یه ماشین مشکی
بهم زل زده بود شبیه این آدمای شرکت دار بود که خودشونو میگرفتن
حالا ول بکن هم نبود بااون چشمای شبیه ببرش بهم نگاه میکرد
بهش نگاه کردم
چراغ سبز شد حرکت کردن
مردم خل شدن
بیخیال ا. ت پسره خوشتیپ بود نه
خدایا ذهنمو
ویو تهیونگ: اون دختر خیلی قشنگ بود( دیگه همه فهمیدید تهیونگ مافیاست)
میخوامش تایپه خودمه
حاضرم براش کلی آدم بکشم
روبه بادیگارد: اون دختره که گل دستش بود دید
بادیگارد: البته قربان
تهیونگ: فردا برام بیارینش
بادیگارد: چشم قربان
تهیونگ: ولی اگه یه تار مو از کمشه من میدونم و شما
بادیگارد: چشم قربان
تهیونگ: خوبه
ویو ا. ت:
رسیدم خونه هنوزم نگاه اون پسره برام جالبه آخه
همه نگاه میکردن اما نگاه اون متفاوت بود
ولش
یه پیتزا سفارش دادم
به بازار بزنم خسته شدم تو......... اسلاید 2 استایل ا. ت
هدفونمو گذاشتم تو گوشم عینک آفتابی زدم رفتم دور دور
آهنگ گه زده میشه من دیوانه میشم کیف کوچیکمو گذاشتم تو کولم
با ریتم اهنگ قر میدادم میرفتم همه منو نگاه میکردن
چیه مگه دزدی کردم دارم تو حال خودم با خودم خوش میگذرونم
رفتم چندتا خرید لباس کفش کردم یه گل فروشی هم دیدیم یه دسته گل خوشگل بر خودم گرفتم
همینطور که تو حال خودم بودم یه پسر داخل یه ماشین مشکی
بهم زل زده بود شبیه این آدمای شرکت دار بود که خودشونو میگرفتن
حالا ول بکن هم نبود بااون چشمای شبیه ببرش بهم نگاه میکرد
بهش نگاه کردم
چراغ سبز شد حرکت کردن
مردم خل شدن
بیخیال ا. ت پسره خوشتیپ بود نه
خدایا ذهنمو
ویو تهیونگ: اون دختر خیلی قشنگ بود( دیگه همه فهمیدید تهیونگ مافیاست)
میخوامش تایپه خودمه
حاضرم براش کلی آدم بکشم
روبه بادیگارد: اون دختره که گل دستش بود دید
بادیگارد: البته قربان
تهیونگ: فردا برام بیارینش
بادیگارد: چشم قربان
تهیونگ: ولی اگه یه تار مو از کمشه من میدونم و شما
بادیگارد: چشم قربان
تهیونگ: خوبه
ویو ا. ت:
رسیدم خونه هنوزم نگاه اون پسره برام جالبه آخه
همه نگاه میکردن اما نگاه اون متفاوت بود
ولش
یه پیتزا سفارش دادم
۹.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.