رمان دختر قوی من پارت 7
رمان دختر قوی من پارت 7
یوری ویو
صبح از خواب بیدار شدم صبحونه خوردم بعد از صبحانه یه کت و شلوار مشکی بایه کفش پیشمه بلند مشکی پوشیدم رفتم پایین همه اماده برای رفتن به جلسه بودن رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم رسیدیم رفتیم داخل همه کارمندا به ما احترام میذاشتن رفتیم داخل دفتر همه دور میز نشستن ما هم نشستیم تو کل جلسه یه مردی که حدودا 45 سالش باشه نگام میکرد منم هی صبر میکردم تا جلسه تموم بشه هیونجین و یوجین و لیا فهمیده بودن جلسه تموم شد همه رفتن که یهو هیونجین حمله ور شد سمت مرده انقدر مرده رو زد که منم دلم براش سوخت هیونجین:عوضی حرومزاده مگه ناموس نداری به ناموس بقیه نگاه میکنی
مرده: به توچه دوست دارم نگاش کنم تو چیکارشی هیونجین درحالی که چشماش کاسه ی خون شده بود گفت: من نامزدشم و چند وقت دیگه ازدواج میکنیم مرده به تت پته افتاد و گفت: چ...چییی؟ تو نامزدشی هیونجین از شدت عصبانیت داشت میترکید که دوباره مثله سگ افتاد به جونش تا صدای بز داد و دیگه جونی واسش نمونده بود بعدش هیونجین ولش کرد دستمو گرفت بوردم تو ماشین بچه هاهم اومدن هیونجین خیلییی تند میرفت جوری که راه 30 دقیقه ای رو تو 15 دقیقه تی کرد پیاده شدیم من رفتم تو اتاقم و یه حمام 10 مینی کردم اومدم بیرون یه تیپ خیلی خوشکل زدم (استایل ا.ت اسلاید 2) کفشمو پوشیدم چمدون رو برداشتم و توش لباسام رو تا کردم و ریختم دمپایی خونگی خرگوشیم و برداشتم انداختم تو چمدون زیپشو بستمو تمام رفتم پایین قرار بود با کشتی بریم سئول بچه ها حاظر بودن رفتیم و سوار کشتی شدیم هر کدوم رفتیم تو اتاق خودمون لباسام رو دراوردم یه لباس خونگی پوشیدم ارایشمو پاک کردم تصمیم گرفتم یه یه ساعتی بخوابم رو تخت دراز کشیدم خوابیدم هیونجین ویو
رفتم تو اتاقم امروز برای چی انقدر اون مرد رو زدم اونم برای یوری نه... اصلا امکان نداره من عاشق یوری شده باشم چمیدونم شاید بخاطر اینه که دوستشم و خوبیش رو میخوام هوف حوصلم پوکیده برم یکم پیش یوری باهاش حرف بزنم شاید از تنهایی در اومدم رفتم سمت دره اتاقش یه در زدم جواب نداد اروم درو باز کردم دیدم مثل یه دختر کوچولوی ناز خوابیده رفتم سمت تخت اوخداا چه ناز خوابیده مثل موش های که خیلی کوچولو عن اما وای خدای من واس چی دارم واسش قش و ضعف میرم بیخیال شدم درو بستم رفتم تو اتاق یوری ویو
از خواب بیدار شدم از پنجره بیرونو نگاه کردم چیزی نمونده تا برسیم همون استایلی که واسه اومدن به کشتی پوشیده بودم رو پوشیدم موهامو شونه زدم و تیغ ماهی بافیدم و کفشمو پوشیدم رفتم بیرون دستم رو روی میله های کشتی گذاشتم یه نفس عمیق کشیدم هوای خوب دریا صدای لک لک ها چشمامو بستم و لذت میبردم که خبر دادن رسیدیم با چمدونا راه افتادیم سمت ماشین نشستیم راه افتادیم سمت سئول بعد 1 ساعت رانندگی یه رستوران پیدا کردیم ساعت 1 بعد از ظهر بود من پیتزا با مرغ سفارش دادم که با لیا بخوریم خوردیم مارو رسوندن خونه و رفتن من رفتم سمت اتاقم اخیش دلم برای این اتاق لک زده بود لباسای چمدونو ریختم تو کشو و تا کردم لباسامو عوض کردم ارایشمو پاک کردم لیا هم همین کارا رو کرد یکم سریال دیدیم که فهمیدیم ساعت 7 شب رفتم غذا درست کردم ظرف هارو شستم ساعت 9 شب بود گوشی دیدیم خونه رو مرتب کردیم 12 شب بود خوابیدیم
شرط 3 تا لایک 3 تا کامنت
یوری ویو
صبح از خواب بیدار شدم صبحونه خوردم بعد از صبحانه یه کت و شلوار مشکی بایه کفش پیشمه بلند مشکی پوشیدم رفتم پایین همه اماده برای رفتن به جلسه بودن رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم رسیدیم رفتیم داخل همه کارمندا به ما احترام میذاشتن رفتیم داخل دفتر همه دور میز نشستن ما هم نشستیم تو کل جلسه یه مردی که حدودا 45 سالش باشه نگام میکرد منم هی صبر میکردم تا جلسه تموم بشه هیونجین و یوجین و لیا فهمیده بودن جلسه تموم شد همه رفتن که یهو هیونجین حمله ور شد سمت مرده انقدر مرده رو زد که منم دلم براش سوخت هیونجین:عوضی حرومزاده مگه ناموس نداری به ناموس بقیه نگاه میکنی
مرده: به توچه دوست دارم نگاش کنم تو چیکارشی هیونجین درحالی که چشماش کاسه ی خون شده بود گفت: من نامزدشم و چند وقت دیگه ازدواج میکنیم مرده به تت پته افتاد و گفت: چ...چییی؟ تو نامزدشی هیونجین از شدت عصبانیت داشت میترکید که دوباره مثله سگ افتاد به جونش تا صدای بز داد و دیگه جونی واسش نمونده بود بعدش هیونجین ولش کرد دستمو گرفت بوردم تو ماشین بچه هاهم اومدن هیونجین خیلییی تند میرفت جوری که راه 30 دقیقه ای رو تو 15 دقیقه تی کرد پیاده شدیم من رفتم تو اتاقم و یه حمام 10 مینی کردم اومدم بیرون یه تیپ خیلی خوشکل زدم (استایل ا.ت اسلاید 2) کفشمو پوشیدم چمدون رو برداشتم و توش لباسام رو تا کردم و ریختم دمپایی خونگی خرگوشیم و برداشتم انداختم تو چمدون زیپشو بستمو تمام رفتم پایین قرار بود با کشتی بریم سئول بچه ها حاظر بودن رفتیم و سوار کشتی شدیم هر کدوم رفتیم تو اتاق خودمون لباسام رو دراوردم یه لباس خونگی پوشیدم ارایشمو پاک کردم تصمیم گرفتم یه یه ساعتی بخوابم رو تخت دراز کشیدم خوابیدم هیونجین ویو
رفتم تو اتاقم امروز برای چی انقدر اون مرد رو زدم اونم برای یوری نه... اصلا امکان نداره من عاشق یوری شده باشم چمیدونم شاید بخاطر اینه که دوستشم و خوبیش رو میخوام هوف حوصلم پوکیده برم یکم پیش یوری باهاش حرف بزنم شاید از تنهایی در اومدم رفتم سمت دره اتاقش یه در زدم جواب نداد اروم درو باز کردم دیدم مثل یه دختر کوچولوی ناز خوابیده رفتم سمت تخت اوخداا چه ناز خوابیده مثل موش های که خیلی کوچولو عن اما وای خدای من واس چی دارم واسش قش و ضعف میرم بیخیال شدم درو بستم رفتم تو اتاق یوری ویو
از خواب بیدار شدم از پنجره بیرونو نگاه کردم چیزی نمونده تا برسیم همون استایلی که واسه اومدن به کشتی پوشیده بودم رو پوشیدم موهامو شونه زدم و تیغ ماهی بافیدم و کفشمو پوشیدم رفتم بیرون دستم رو روی میله های کشتی گذاشتم یه نفس عمیق کشیدم هوای خوب دریا صدای لک لک ها چشمامو بستم و لذت میبردم که خبر دادن رسیدیم با چمدونا راه افتادیم سمت ماشین نشستیم راه افتادیم سمت سئول بعد 1 ساعت رانندگی یه رستوران پیدا کردیم ساعت 1 بعد از ظهر بود من پیتزا با مرغ سفارش دادم که با لیا بخوریم خوردیم مارو رسوندن خونه و رفتن من رفتم سمت اتاقم اخیش دلم برای این اتاق لک زده بود لباسای چمدونو ریختم تو کشو و تا کردم لباسامو عوض کردم ارایشمو پاک کردم لیا هم همین کارا رو کرد یکم سریال دیدیم که فهمیدیم ساعت 7 شب رفتم غذا درست کردم ظرف هارو شستم ساعت 9 شب بود گوشی دیدیم خونه رو مرتب کردیم 12 شب بود خوابیدیم
شرط 3 تا لایک 3 تا کامنت
۳.۸k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.