< زیـبـاتَـر اَز مـاه >
< زیـبـاتَـر اَز مـاه >
part: ³
اگوست دی: دختر باهوشی هستی
شینوبو: 22 سالمه لطفا بزار برم من به کسی چیزی نمیگم قول میدم(حرفاش رو تند تند از ترس)
اگوست دی: اروم باش چون همه چیز رو شنیدی نمیتونم بزارم بری
دیگه حرفی بینشون رد و بدل نشد تا اینکه رسیدن عمارت
سوهو(راننده): ارباب رسیدیم
اگوست دی: اوک. پیاده شو
شینوبو: نمیتونم (سرشو انداخت پایین)
اگوست دی اومد و شینوبو رو بلند کرد برد داخل عمارت
اگوست دی: اجومااااا
اجوما: پسرم اومدی؟ چرا انقدر دیر کردی مردم از نگرانی میدونی ساعت چنده؟
اگوست دی شینوبو رو گذاشت زمین و یه لبخند به اجوما زد و لپشو بوسید و گف....
اگوست دی: نگران نباش اولین بارم خیس که دیر میام
اجوما: معرفی نمیکنی؟( اشاره به شینوبو)
اگوست دی: امممم خببب فردا سر صبحانه میگم
اجوما: باشه پسرم برو استراحت کن خسته ای
اگوست دی: شب بخیر اجوما
اگوست دی و شینوبو رفتن تو اتاق اگوست دی....
part: ³
اگوست دی: دختر باهوشی هستی
شینوبو: 22 سالمه لطفا بزار برم من به کسی چیزی نمیگم قول میدم(حرفاش رو تند تند از ترس)
اگوست دی: اروم باش چون همه چیز رو شنیدی نمیتونم بزارم بری
دیگه حرفی بینشون رد و بدل نشد تا اینکه رسیدن عمارت
سوهو(راننده): ارباب رسیدیم
اگوست دی: اوک. پیاده شو
شینوبو: نمیتونم (سرشو انداخت پایین)
اگوست دی اومد و شینوبو رو بلند کرد برد داخل عمارت
اگوست دی: اجومااااا
اجوما: پسرم اومدی؟ چرا انقدر دیر کردی مردم از نگرانی میدونی ساعت چنده؟
اگوست دی شینوبو رو گذاشت زمین و یه لبخند به اجوما زد و لپشو بوسید و گف....
اگوست دی: نگران نباش اولین بارم خیس که دیر میام
اجوما: معرفی نمیکنی؟( اشاره به شینوبو)
اگوست دی: امممم خببب فردا سر صبحانه میگم
اجوما: باشه پسرم برو استراحت کن خسته ای
اگوست دی: شب بخیر اجوما
اگوست دی و شینوبو رفتن تو اتاق اگوست دی....
۲.۲k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.