اشک های سارا اتیش به جونم می زد . نتونستم تحمل کنم یاد رغ
اشک های سارا اتیش به جونم می زد . نتونستم تحمل کنم یاد رغیقش که خودکشی کرده بود جیگرش را کباب کرد
خدا از سر تقصیرم بگذره
انقدر دلم برای سارا سوخت که ناخوداگاه دستش را گرفتم و سرش را گذاشتم رو شونه هام و گفتم راحت گریه کن .
گریه کردن گاهی نشون شرافت و پاکی و انسانیت است
گریه همیشه نشونه ضعف نیست . شونه هاش می لرزید و گریه میکرد
سارا در حال گریه گفت
محدثه از اقوام دور ما بود ساکن جنوب ایران خانوم ترین رفیقی بود که داشتم ی دختر خیلی ساده و پاک .... در صف نانوایی پسری به اسم جاسم جلوشو می گیره و چند روز ردش راه می افته
محدثه میگه از من چی میخایی که
چند روزه دنبالم می ایی
جاسم میگه
شماره خونتوو را می خام
دوست دارم باهات حرف بزنم
مثل ابجی و داداش
منم مثل تو تنهام
مادر و خواهر ندارم
محدثه بهش شماره مبده
وقتی به من گفت
گفتم محدثه جان جدی نشه ؟
محدثه خندید و گفت
نه جدی نیست چند روز شوخی وخنده و سرگرمی من که کسی را در زندگیم ندارم .
چند روز با جاسم حرف میزنم وخداحافظی می کنیم اونم مثل من تنهاست
محدثه مادر نداشت .
خودش بود و پدرش و یه برادر کوچک تر
این حیوون از تنهایی محدثه سواستفاده میکنه . دوسال باهاش رفاقت کرد . محدثه همه دلخوشیش شد اون لجن .
نمیتونم فراموش کنم وقتی که مخدثه
گفت سارا خوشبخت شدم باور میکنی منم خوشبخت شدم ؟ جاسم خیلی مرده
با همه وجودش منو دوست داره قراره با هم ازدواج کنیم
خاطراتش را با جاسم می نوشت . تا اینکه برا محدثه خاستگار اومد و پدرش گفت باید ازدواج کنی داره دیر میشه
محدثه به حاسم میگه باید بیایی خاستگاری
جاسم میگه حتما میام
ولی تو باید غشقت را ب من ثابت کنی
محدثه میگه تاحالا مگه کم گذاشتم
حاسم میگه اگر واقعا عاشقمی باید بیایی خونمون با هم برقصیم
می خام ببینم چقدر ب من اعتماد داری و دوستم داری ...
محدثه قبول نمی کنه
جاسم میگه پس منو دوست نداری
چند روز قهر بودن
محدثه دلش تاقت نمیاره
به جاسم میگه میام ولی قول میدی بیایی خاستگاری و منو تنها نزاری و دیگه با من قهر نکنی
من جز تو هیچ کسی را ندارم
جاسم قبول میکنه
محدثه میره خونه حاسم
داروی خواب اور در چایی محدثه میریزه و لختش میکنه و سکس و فیلم میگیره
بقیه داستان تکراریه خودت بلدی
جاسم به محدثه مبگه تو ی جنده فاحشه ای اینم فیلمت که لخت و خونی خوابیدی تو پرده بکارت نداری معلوم تاحالا با چند نغر سکس داشتی
محدثه خودش را بعد از دیدن این فیلم اتیش زد ....و کشته شد
من دفترچه خاطرات محدثه را از داداشش کرفتم
هنوز دارم
مرتضی به خدا یاد لبخند پاک محدثه می افتم اتیش میگیرم
پایان ۱۶۷
خدا از سر تقصیرم بگذره
انقدر دلم برای سارا سوخت که ناخوداگاه دستش را گرفتم و سرش را گذاشتم رو شونه هام و گفتم راحت گریه کن .
گریه کردن گاهی نشون شرافت و پاکی و انسانیت است
گریه همیشه نشونه ضعف نیست . شونه هاش می لرزید و گریه میکرد
سارا در حال گریه گفت
محدثه از اقوام دور ما بود ساکن جنوب ایران خانوم ترین رفیقی بود که داشتم ی دختر خیلی ساده و پاک .... در صف نانوایی پسری به اسم جاسم جلوشو می گیره و چند روز ردش راه می افته
محدثه میگه از من چی میخایی که
چند روزه دنبالم می ایی
جاسم میگه
شماره خونتوو را می خام
دوست دارم باهات حرف بزنم
مثل ابجی و داداش
منم مثل تو تنهام
مادر و خواهر ندارم
محدثه بهش شماره مبده
وقتی به من گفت
گفتم محدثه جان جدی نشه ؟
محدثه خندید و گفت
نه جدی نیست چند روز شوخی وخنده و سرگرمی من که کسی را در زندگیم ندارم .
چند روز با جاسم حرف میزنم وخداحافظی می کنیم اونم مثل من تنهاست
محدثه مادر نداشت .
خودش بود و پدرش و یه برادر کوچک تر
این حیوون از تنهایی محدثه سواستفاده میکنه . دوسال باهاش رفاقت کرد . محدثه همه دلخوشیش شد اون لجن .
نمیتونم فراموش کنم وقتی که مخدثه
گفت سارا خوشبخت شدم باور میکنی منم خوشبخت شدم ؟ جاسم خیلی مرده
با همه وجودش منو دوست داره قراره با هم ازدواج کنیم
خاطراتش را با جاسم می نوشت . تا اینکه برا محدثه خاستگار اومد و پدرش گفت باید ازدواج کنی داره دیر میشه
محدثه به حاسم میگه باید بیایی خاستگاری
جاسم میگه حتما میام
ولی تو باید غشقت را ب من ثابت کنی
محدثه میگه تاحالا مگه کم گذاشتم
حاسم میگه اگر واقعا عاشقمی باید بیایی خونمون با هم برقصیم
می خام ببینم چقدر ب من اعتماد داری و دوستم داری ...
محدثه قبول نمی کنه
جاسم میگه پس منو دوست نداری
چند روز قهر بودن
محدثه دلش تاقت نمیاره
به جاسم میگه میام ولی قول میدی بیایی خاستگاری و منو تنها نزاری و دیگه با من قهر نکنی
من جز تو هیچ کسی را ندارم
جاسم قبول میکنه
محدثه میره خونه حاسم
داروی خواب اور در چایی محدثه میریزه و لختش میکنه و سکس و فیلم میگیره
بقیه داستان تکراریه خودت بلدی
جاسم به محدثه مبگه تو ی جنده فاحشه ای اینم فیلمت که لخت و خونی خوابیدی تو پرده بکارت نداری معلوم تاحالا با چند نغر سکس داشتی
محدثه خودش را بعد از دیدن این فیلم اتیش زد ....و کشته شد
من دفترچه خاطرات محدثه را از داداشش کرفتم
هنوز دارم
مرتضی به خدا یاد لبخند پاک محدثه می افتم اتیش میگیرم
پایان ۱۶۷
۱۰.۲k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.