تو حال منو خوب میکنی
«پارت شش»
دستمو ول کرد و رفت سمت در و بازش کرد منم همونطوری نگاهش میکرم که بهم نگاه کردو
جیمین:نمیخوای بیای
ا/ت:چرا الان میام
جیمین:منتظرم
اون رفت بیرون منم داشتم میرفتم سمت درکه گوشیم زنگ خورد گوشیموازجیبم دراوردم و جواب دادم
( سویون*..... ا/ت_)
*مکالمه سویون و ا/ت*
_سلام
*سلامو زهرمار صدتا پیام دادم بهت
_عه ببخشید گوشیم سایلنت بود الان نگاه میکنم
*اوک بای
_بای
*پایان مکالمه*
گوشیمو گذاشتم تو جیبم رفتم پیش جیمین
داشتیم میرفتیم سمت در خروجی جیمین چترشو بازکرد گرفت بالا سرمون بعد رفتیم سمت ماشین جیمین درو برام بازکرد منم نشستم جیمینم سوار شد
گوشیمو از جیبم دراوردم رفتم پی وی سویون دیدم صدتا پیام داده جوابشو دادم و گوشیمو خاموش کردم
جیمین:خونت کجاس؟
ادرس خونمو بهش دادم وراه اوفتاد
تواین همه راه هیچ حرفی بینمون نبود تااینکه رسیدیم
ا/ت:ممنون که رسوندیم
جیمین:خواهش فعلا
ا/ت:*لبخند*فعلا
پیاده شدم رفتم خونه لباسامو عوض کردم روتخت دراز کشیدم گوشیمو ور داشتم و با گوشی ور رفتم
جیمین ویو
داشتم به سمت خونم میروندم و همش فکرم به ا/ت بود
*چندمین بعد*
ا/ت ویو
از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۳صبحه اووو الان من چیکار کنم خوابم نمیاد شت
پاشدم نودل درس کردم خوردم نشستم پای گوشی و همینجوری خودمو تا ساعت ۵مشغول کردم ولی بازم خیلی زود بود حوصلم سر رفته بود پاشدم هودی مشکیمو باشلوار مشکیم پوشیدم کتابامو گذاشتم تو کوله پشتیم هندسفری ورداشتم یه اهنگ باز کردم وازخونه زدم بیرون داشتم پیاده تو خیابون راه میرفتم خیلی خلوت بود ولی صدای دادچندنفر میومد رفتم سمت صدا دیدم دونفر دارن باهم دعوا میکنن وهمه ریختن سرشون که جلوشونو بگیرن خلاصه اونجا درگیری بود اهمیت ندادم و ازاونجا دور شدم کم کم همه جا داشت شلوغ میشد هواهم روشن تر میشد ولی مثل همیشه گرفته بود
.
.
.
معذرت اگه بد شد چون حوصله ندارم الانم حالم زیاد خوب نیس
دستمو ول کرد و رفت سمت در و بازش کرد منم همونطوری نگاهش میکرم که بهم نگاه کردو
جیمین:نمیخوای بیای
ا/ت:چرا الان میام
جیمین:منتظرم
اون رفت بیرون منم داشتم میرفتم سمت درکه گوشیم زنگ خورد گوشیموازجیبم دراوردم و جواب دادم
( سویون*..... ا/ت_)
*مکالمه سویون و ا/ت*
_سلام
*سلامو زهرمار صدتا پیام دادم بهت
_عه ببخشید گوشیم سایلنت بود الان نگاه میکنم
*اوک بای
_بای
*پایان مکالمه*
گوشیمو گذاشتم تو جیبم رفتم پیش جیمین
داشتیم میرفتیم سمت در خروجی جیمین چترشو بازکرد گرفت بالا سرمون بعد رفتیم سمت ماشین جیمین درو برام بازکرد منم نشستم جیمینم سوار شد
گوشیمو از جیبم دراوردم رفتم پی وی سویون دیدم صدتا پیام داده جوابشو دادم و گوشیمو خاموش کردم
جیمین:خونت کجاس؟
ادرس خونمو بهش دادم وراه اوفتاد
تواین همه راه هیچ حرفی بینمون نبود تااینکه رسیدیم
ا/ت:ممنون که رسوندیم
جیمین:خواهش فعلا
ا/ت:*لبخند*فعلا
پیاده شدم رفتم خونه لباسامو عوض کردم روتخت دراز کشیدم گوشیمو ور داشتم و با گوشی ور رفتم
جیمین ویو
داشتم به سمت خونم میروندم و همش فکرم به ا/ت بود
*چندمین بعد*
ا/ت ویو
از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۳صبحه اووو الان من چیکار کنم خوابم نمیاد شت
پاشدم نودل درس کردم خوردم نشستم پای گوشی و همینجوری خودمو تا ساعت ۵مشغول کردم ولی بازم خیلی زود بود حوصلم سر رفته بود پاشدم هودی مشکیمو باشلوار مشکیم پوشیدم کتابامو گذاشتم تو کوله پشتیم هندسفری ورداشتم یه اهنگ باز کردم وازخونه زدم بیرون داشتم پیاده تو خیابون راه میرفتم خیلی خلوت بود ولی صدای دادچندنفر میومد رفتم سمت صدا دیدم دونفر دارن باهم دعوا میکنن وهمه ریختن سرشون که جلوشونو بگیرن خلاصه اونجا درگیری بود اهمیت ندادم و ازاونجا دور شدم کم کم همه جا داشت شلوغ میشد هواهم روشن تر میشد ولی مثل همیشه گرفته بود
.
.
.
معذرت اگه بد شد چون حوصله ندارم الانم حالم زیاد خوب نیس
۲.۷k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.