فن فیک کد خودکشی "پارت ۸"
تهیونگ: اصلا حوصله ندارم راه بیافت
-
روبروی عمارت پیاده شدیم و بعد از اینکه بادیگارد ها چک کردن که اسلحه ای داریم یا نه وارد عمارت شدیم .
به سمت اتاق هوسوک رفتیم . دوتا بادیگارد قد بلند با اسلحه هایی هم قد خودشون روبروی در ایستاده بودن
نامجون: برید کنار با هوسوک کار دارم
بادیگارد: مطمئنید اون با شماها کار داشت؟
تهیونگ: میری کنار یا خودم بزنمت کنار؟
بادیگارد در و باز کرد
وارد اتاق شدیم ، روی صندلی چرمی نشسته بود و با لذت قهوه میخورد
هوسوک: بد وقتی مزاحم شدید ، من و قهوه ی خوش طعمم خلوت کرده بودیم
تهیونگ: گفتم امشب مرخصی میگیرم باید برادرم و ببینم ، چی میخوای که من و کشوندی اینجا؟
هوسوک: بشینید
روی صندلی روبروش نشستیم
کراواتم رو شل تر کردم و طبق عادتم از عصبانیت زبونم و به سقف دهنم می فشردم
هوسوک: رئیس شرکت هانجا ، میشناسیدش؟
نامجون: بهت گفتم چند وقت پیش با ماشین زدم بهش ، اونموقع انقدر پول دار نبود ، بچه خرشانس فقط تو یه سال شرکتش یه اوجی گرفت که گوچی چندساله داره خودشو میکشه تا درآمد یه سال هانجا رو داشته باشه ، خدا شانس داده دیگه
تهیونگ: امشب دیدمش ، رفیق برادرمه ، انگار از دوران دانشگاه باهم دوست بودن
هوسوک: ما ام از بچهگی باهم دوستیم ، هه .. نوچه های احمق
نامجون: هی هوسوک ...
از سرجاش بلند شد و خواست به هوسوک حمله کنه
هوسوک اسلحه خودش و به سمت سر نامجون نشونه گرفت ، که نامجون دستهاش و بالا گرفت و با اخم بهش نگاه کرد
لباسش و کشیدم و زیر لبی گفتم: براش مهم نیست که تو کی هستی ، بهتره بشینی اگر نمیخوای بمیری
هوسوک: هیچوقت فکر حمله کردن به من به سرتون نزنه . اصلا این اسلحه برای تو
پرتابش کرد روی پاهای من و قهقهه زد
هوسوک: همین الان من و بکش ، زود باش دیگه ! هه حتی جرات نداری اون اسلحه رو توی دستهات بگیری چون بعد از کشتن من ، برادرت و خودت کشته میشید .
تهیونگ: هوسوک رفیق آروم باش . قرار بود درمورد هانجا حرف بزنیم
هوسوک: آه درسته ، کار ما چیه؟ شغل هرکدوم از شما چیه؟
نامجون: هزار بار پرسیدی ! ما از آدم های پولدار تا جایی که میتونیم اطلاعات شخصی جمع میکنیم ، یا اگر اطلاعات خاصی نداشته باشن مثلا یه نفر رو میفرستیم که بره با اون فرد قرار بزاره و اطلاعات شخصی ایجاد کنه ، و بعد با این اطلاعات تهدیدش میکنیم و ازش پول میخوایم ، وقتی پول رو داد ، برای اینکه اَزَمون شکایت نکنه یا پای پلیس رو وسط نکشه بازم با همون اطلاعات تهدیدش میکنیم .. بهش میگیم اگر خودکشی نکنه اطلاعاتش رو پخش میکنیم
هوسوک: دقیقا رفیق باهوش من . دو ماه هست دارم سعی میکنم از مین ا.ت و برادرش اطلاعات جمع کنم . هیچی دست گیرم نشد
تهیونگ: پس قربانی بعدی ... ا.ت اس؟
هوسوک: یه کِیس به این خوبی ، معلومه که هست .
تهیونگ: من نیستم . به نظر می اومد آدم خوبی باشه . رابطه اش با سوبین خیلی خوبه نمیخوام بهش آسیب بزنم
هوسوک: سوبین؟ حتی محل کارش و دوست دخترشم میشناسم . دوست نداری داداش عزیزت ازت گرفته بشه نه؟
تهیونگ: هوسوک ولی وقتی باهم شروع کردیم گفتیم که خانواده هامون گناهی ندارن ، هر مشکلی هست باید بین خودمون حل بشه
هوسوک خندید و دستش و روی لبهاش کشید
هوسوک : بین داداشت و یه غریبه انتخاب کن
*نامجون*
شوکه بودم از اینکه هوسوک چقدر میتونه عوضی باشه ، وقتی نوجوون بود بیشتر دخترهای کلاس فقط بخاطر نیم رخ و دماغش روش کراش بودن . اون خیلی خجالتی بود و به هیچ دختری نزدیک نمیشد .. اما الان ، هرشب یک دختر و به فاک میده . من فقط بخاطر رفاقتمون باهاش دست به یکی کردم اما واقعا داره زیاده روی میکنه
تهیونگ: من برمیگردم ، میخوام برم پیش سوبین . و هوسوک فراموش نکن که اگر یه تار مو از سوبین کم بشه تمام گندکاریات و با مدرک میزارم کف دست پلیس ، حالا خود دانی میتونی همینجا من و بکشی یا که میتونیم بازم باهم کار کنیم اما این یه کار و من شریکت نباشم
در اتاق و باز کرد و بدون اینکه بزاره هوسوک حرفی بزنه از اتاق خارج شد
هوسوک: به هرحال به اون احمق نیازی نداریم ، هی تو
نامجون: من؟
هوسوک: آره ، هستی دیگه؟
نامجون: من اسم دارم . هستم ولی پنجاه درصد پول شراکت رو میخوام
هوسوک: بکنش 75 درصد .. انقدر زیاده که حتی اگر 90 درصد پول رو هم بخوای بازم من میلیاردر میشم
---
*ا.ت*
یه روز خسته کننده دیگه شروع شده بود . امروز مستقیما از خونه ی سوبین اومدم کمپانی
روی میزم تو اتاق خودم نشستم و به طرح های جدید نگاهی انداختم ، خیلی خوب بودن
در اتاق باز شد و مینهی اومد تو
ا.ت:مینهی بلد نیستی در بزنی؟
-ببخشید خانم ، یه لیست از اسم کسایی که میخوان توی شرکتتون کار کنن اوردم
+ببینم؟
لیست رو روی میزم گذاشت
به اسم ها و مدارک و تجربه هاشون نگاهی انداختم
-
روبروی عمارت پیاده شدیم و بعد از اینکه بادیگارد ها چک کردن که اسلحه ای داریم یا نه وارد عمارت شدیم .
به سمت اتاق هوسوک رفتیم . دوتا بادیگارد قد بلند با اسلحه هایی هم قد خودشون روبروی در ایستاده بودن
نامجون: برید کنار با هوسوک کار دارم
بادیگارد: مطمئنید اون با شماها کار داشت؟
تهیونگ: میری کنار یا خودم بزنمت کنار؟
بادیگارد در و باز کرد
وارد اتاق شدیم ، روی صندلی چرمی نشسته بود و با لذت قهوه میخورد
هوسوک: بد وقتی مزاحم شدید ، من و قهوه ی خوش طعمم خلوت کرده بودیم
تهیونگ: گفتم امشب مرخصی میگیرم باید برادرم و ببینم ، چی میخوای که من و کشوندی اینجا؟
هوسوک: بشینید
روی صندلی روبروش نشستیم
کراواتم رو شل تر کردم و طبق عادتم از عصبانیت زبونم و به سقف دهنم می فشردم
هوسوک: رئیس شرکت هانجا ، میشناسیدش؟
نامجون: بهت گفتم چند وقت پیش با ماشین زدم بهش ، اونموقع انقدر پول دار نبود ، بچه خرشانس فقط تو یه سال شرکتش یه اوجی گرفت که گوچی چندساله داره خودشو میکشه تا درآمد یه سال هانجا رو داشته باشه ، خدا شانس داده دیگه
تهیونگ: امشب دیدمش ، رفیق برادرمه ، انگار از دوران دانشگاه باهم دوست بودن
هوسوک: ما ام از بچهگی باهم دوستیم ، هه .. نوچه های احمق
نامجون: هی هوسوک ...
از سرجاش بلند شد و خواست به هوسوک حمله کنه
هوسوک اسلحه خودش و به سمت سر نامجون نشونه گرفت ، که نامجون دستهاش و بالا گرفت و با اخم بهش نگاه کرد
لباسش و کشیدم و زیر لبی گفتم: براش مهم نیست که تو کی هستی ، بهتره بشینی اگر نمیخوای بمیری
هوسوک: هیچوقت فکر حمله کردن به من به سرتون نزنه . اصلا این اسلحه برای تو
پرتابش کرد روی پاهای من و قهقهه زد
هوسوک: همین الان من و بکش ، زود باش دیگه ! هه حتی جرات نداری اون اسلحه رو توی دستهات بگیری چون بعد از کشتن من ، برادرت و خودت کشته میشید .
تهیونگ: هوسوک رفیق آروم باش . قرار بود درمورد هانجا حرف بزنیم
هوسوک: آه درسته ، کار ما چیه؟ شغل هرکدوم از شما چیه؟
نامجون: هزار بار پرسیدی ! ما از آدم های پولدار تا جایی که میتونیم اطلاعات شخصی جمع میکنیم ، یا اگر اطلاعات خاصی نداشته باشن مثلا یه نفر رو میفرستیم که بره با اون فرد قرار بزاره و اطلاعات شخصی ایجاد کنه ، و بعد با این اطلاعات تهدیدش میکنیم و ازش پول میخوایم ، وقتی پول رو داد ، برای اینکه اَزَمون شکایت نکنه یا پای پلیس رو وسط نکشه بازم با همون اطلاعات تهدیدش میکنیم .. بهش میگیم اگر خودکشی نکنه اطلاعاتش رو پخش میکنیم
هوسوک: دقیقا رفیق باهوش من . دو ماه هست دارم سعی میکنم از مین ا.ت و برادرش اطلاعات جمع کنم . هیچی دست گیرم نشد
تهیونگ: پس قربانی بعدی ... ا.ت اس؟
هوسوک: یه کِیس به این خوبی ، معلومه که هست .
تهیونگ: من نیستم . به نظر می اومد آدم خوبی باشه . رابطه اش با سوبین خیلی خوبه نمیخوام بهش آسیب بزنم
هوسوک: سوبین؟ حتی محل کارش و دوست دخترشم میشناسم . دوست نداری داداش عزیزت ازت گرفته بشه نه؟
تهیونگ: هوسوک ولی وقتی باهم شروع کردیم گفتیم که خانواده هامون گناهی ندارن ، هر مشکلی هست باید بین خودمون حل بشه
هوسوک خندید و دستش و روی لبهاش کشید
هوسوک : بین داداشت و یه غریبه انتخاب کن
*نامجون*
شوکه بودم از اینکه هوسوک چقدر میتونه عوضی باشه ، وقتی نوجوون بود بیشتر دخترهای کلاس فقط بخاطر نیم رخ و دماغش روش کراش بودن . اون خیلی خجالتی بود و به هیچ دختری نزدیک نمیشد .. اما الان ، هرشب یک دختر و به فاک میده . من فقط بخاطر رفاقتمون باهاش دست به یکی کردم اما واقعا داره زیاده روی میکنه
تهیونگ: من برمیگردم ، میخوام برم پیش سوبین . و هوسوک فراموش نکن که اگر یه تار مو از سوبین کم بشه تمام گندکاریات و با مدرک میزارم کف دست پلیس ، حالا خود دانی میتونی همینجا من و بکشی یا که میتونیم بازم باهم کار کنیم اما این یه کار و من شریکت نباشم
در اتاق و باز کرد و بدون اینکه بزاره هوسوک حرفی بزنه از اتاق خارج شد
هوسوک: به هرحال به اون احمق نیازی نداریم ، هی تو
نامجون: من؟
هوسوک: آره ، هستی دیگه؟
نامجون: من اسم دارم . هستم ولی پنجاه درصد پول شراکت رو میخوام
هوسوک: بکنش 75 درصد .. انقدر زیاده که حتی اگر 90 درصد پول رو هم بخوای بازم من میلیاردر میشم
---
*ا.ت*
یه روز خسته کننده دیگه شروع شده بود . امروز مستقیما از خونه ی سوبین اومدم کمپانی
روی میزم تو اتاق خودم نشستم و به طرح های جدید نگاهی انداختم ، خیلی خوب بودن
در اتاق باز شد و مینهی اومد تو
ا.ت:مینهی بلد نیستی در بزنی؟
-ببخشید خانم ، یه لیست از اسم کسایی که میخوان توی شرکتتون کار کنن اوردم
+ببینم؟
لیست رو روی میزم گذاشت
به اسم ها و مدارک و تجربه هاشون نگاهی انداختم
۳۹.۰k
۰۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.