فیک سرنوشت تلخ و شیرین
Part 14
ات ویو:ناهار حاضر شده بود. تهیونگ هم اومده بود خونه ناهار رو کشیدم
ات:سلام آقای کیم
تهیونگ بدون هیچ سلامی اومد غذاش ور خورد و رفت وااااا همین نه تشکری نه چیزی هوففف....معلومه دیگه به عنوان خدمتکار اینجا هستم خودم رو چی فرض میکنم هوففف برا خودم هم غذا کشیدم غذام رو خوردم بعدش ظرفا رو شستم بعدش رفتم تو اتاق که یکم استراحت کنم که بعدش باید برم خرید های خونه رو برای آقا تهیونگ بکنم.....رفتم بو تختم دارز کشیدم ساعت ۱۳:۱۵ دقیقه رو نشون میداد ساعت رو کوک کردم و گذاشتم رو ساعت ۱۶ که بعدش پاشم برم برای خونه خرید یه کمی اینور اونور غلتیدم بعدش کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
چند ساعت بعد
ات ویو:با صدای آلارم ساعت از جام بلند شدم تخت رو مرتب کردم رفتم اینور اونور ببینم تهیونگ هست یا نه...همه جا رو گشتم نبود بعدش رفتم تو آشپزخونه و یه کاغذ روی کابینت دیدم انگار تهیونگ نوشته بود
(کارت روی میز هست
شب دیر میایم نیاز نیست برام شام درست کنی)
ات ویو:خب منم میرم الان خرید اونم شب دیر میاد...یعنی کجا میتونه بره؟ ولش کن من مگه فضولشم
خب لباسام رو پوشیدم و آماده شدم که برم دوست داشتم یکم پیاد روس کنم پس بدون ماشین راه افتادم به سمت بازار
ستاره ها میگم دیگه این فیک رو ادامه ندم نظرتون چیه؟؟
اگه میخوایین ادامه بدم بگین تو کامنتا
ات ویو:ناهار حاضر شده بود. تهیونگ هم اومده بود خونه ناهار رو کشیدم
ات:سلام آقای کیم
تهیونگ بدون هیچ سلامی اومد غذاش ور خورد و رفت وااااا همین نه تشکری نه چیزی هوففف....معلومه دیگه به عنوان خدمتکار اینجا هستم خودم رو چی فرض میکنم هوففف برا خودم هم غذا کشیدم غذام رو خوردم بعدش ظرفا رو شستم بعدش رفتم تو اتاق که یکم استراحت کنم که بعدش باید برم خرید های خونه رو برای آقا تهیونگ بکنم.....رفتم بو تختم دارز کشیدم ساعت ۱۳:۱۵ دقیقه رو نشون میداد ساعت رو کوک کردم و گذاشتم رو ساعت ۱۶ که بعدش پاشم برم برای خونه خرید یه کمی اینور اونور غلتیدم بعدش کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
چند ساعت بعد
ات ویو:با صدای آلارم ساعت از جام بلند شدم تخت رو مرتب کردم رفتم اینور اونور ببینم تهیونگ هست یا نه...همه جا رو گشتم نبود بعدش رفتم تو آشپزخونه و یه کاغذ روی کابینت دیدم انگار تهیونگ نوشته بود
(کارت روی میز هست
شب دیر میایم نیاز نیست برام شام درست کنی)
ات ویو:خب منم میرم الان خرید اونم شب دیر میاد...یعنی کجا میتونه بره؟ ولش کن من مگه فضولشم
خب لباسام رو پوشیدم و آماده شدم که برم دوست داشتم یکم پیاد روس کنم پس بدون ماشین راه افتادم به سمت بازار
ستاره ها میگم دیگه این فیک رو ادامه ندم نظرتون چیه؟؟
اگه میخوایین ادامه بدم بگین تو کامنتا
۱۶.۰k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.