سایه سیاه (F2) pt¹²
جیمین : مامان ، نگران نباش اتفاقی نمیوفته بچه که نیستیم
دایانا : نگران نباشین خانم پارک پسرتون خیلی از من میترسه شرط میبندم امشب دور خودش یه حصار امنیتی بکشه ( با خنده )
م.جیمین : واقعا پسرم ( با خنده )
جیمین : نه اصلا اینجوری نیست من ازش نمیترسم فقط به خاطر اینکه خواب بد نبینه کنارش میخوابم
م.جیمین : دایانا تو کابوس میبینی اره ؟
دایانا : اره قبلا خیلی کم بود اما حدودا چند روزه نمیتونم خوب بخوابم وقتی چشمامو میبندم یه چیزایی میبینم
م.جیمین : درکت میکنی دخترم منم قبلا اینجوری بودم سعی کن بهش فکر نکنی خودتو مشغول کن امیدوارم بهتر بشی
دایانا : خیلی ممنونم
دایانا : جیمین رفت تو اتاق لباساشو عوض کنه منم رفتم پیش اقای پارک جیمین گفت تو اتاق کارشه رفتم در زدم
پ.جیمین: بیا تو
دایانا : شبتون بخیر ببخشید نمیخواستم مزاحمتون بشم
پ.جیمین : نه دخترم بیا تو این چه حرفیه
دایانا : میخواستم در مورد یه چیزی باهاتون حرف بزنم
پ.جیمین : جیمین بهم گفت ، خب بزار از اینجا شروع کنم ، حدودا 7 سال پیش بود من جز افراد قدرتمند مافیا بودم اون موقع جیمین و برادرش جیهیون در این مورد چیز زیادی نمیدونستن سعی میکردم از این موضوع دور نگهشون دارم واسه همینم اون کافه رو خریدم تا اونا از این موضوع چیزی نفهمن ولی رقیبم دنبال نقطه ضعف من بود اون جیهون دزدید من حاضر بود برای آزادی پسرم جایگاه و ثروتمو ببخشم یا حتی بمیرم ولی اون بیر رحم تر این حرفا بود بارها سعی کردم ازش انتقام بگیرم ولی نتونستم ترسیدم که یه وقت جیمینم به خطر نیوفته
دایانا : بعدش.....
امشب 2 پارت بدون شرط 🎉😉
دایانا : نگران نباشین خانم پارک پسرتون خیلی از من میترسه شرط میبندم امشب دور خودش یه حصار امنیتی بکشه ( با خنده )
م.جیمین : واقعا پسرم ( با خنده )
جیمین : نه اصلا اینجوری نیست من ازش نمیترسم فقط به خاطر اینکه خواب بد نبینه کنارش میخوابم
م.جیمین : دایانا تو کابوس میبینی اره ؟
دایانا : اره قبلا خیلی کم بود اما حدودا چند روزه نمیتونم خوب بخوابم وقتی چشمامو میبندم یه چیزایی میبینم
م.جیمین : درکت میکنی دخترم منم قبلا اینجوری بودم سعی کن بهش فکر نکنی خودتو مشغول کن امیدوارم بهتر بشی
دایانا : خیلی ممنونم
دایانا : جیمین رفت تو اتاق لباساشو عوض کنه منم رفتم پیش اقای پارک جیمین گفت تو اتاق کارشه رفتم در زدم
پ.جیمین: بیا تو
دایانا : شبتون بخیر ببخشید نمیخواستم مزاحمتون بشم
پ.جیمین : نه دخترم بیا تو این چه حرفیه
دایانا : میخواستم در مورد یه چیزی باهاتون حرف بزنم
پ.جیمین : جیمین بهم گفت ، خب بزار از اینجا شروع کنم ، حدودا 7 سال پیش بود من جز افراد قدرتمند مافیا بودم اون موقع جیمین و برادرش جیهیون در این مورد چیز زیادی نمیدونستن سعی میکردم از این موضوع دور نگهشون دارم واسه همینم اون کافه رو خریدم تا اونا از این موضوع چیزی نفهمن ولی رقیبم دنبال نقطه ضعف من بود اون جیهون دزدید من حاضر بود برای آزادی پسرم جایگاه و ثروتمو ببخشم یا حتی بمیرم ولی اون بیر رحم تر این حرفا بود بارها سعی کردم ازش انتقام بگیرم ولی نتونستم ترسیدم که یه وقت جیمینم به خطر نیوفته
دایانا : بعدش.....
امشب 2 پارت بدون شرط 🎉😉
۴۷.۳k
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.