مرحله پنجم اعزاداری پارت 84
مرحله پنجم اعزاداری پارت 84
9:00
ویو ات
رفتیم شام خوردیم که گوشیم زنگ خورد یونجون بود
جواب دادم
ـ سلام
یونجون ـ سلام کجایی؟
ـ سلام منم بیرونم
یونجون ـ غذا خوردی؟
ـ اومم نه ولی میخوام غذا بخورم چرا؟
یونجون ـ منو یونجو با آساهی و دایچی و میچیمیا بیرون بودیم غذا خوردیم گفتم که اگه چیزی نخوردی برات غذا بگیرم که میگی دارم غذا میخورم
ـ اوم که اینطور
یونجون ـ با کی بیرونی؟
ـ منو جونگ کوک و خواهرش بک میون
یونجون ـ این کی خواهر داشت
ـ میشه بعد از اون اتفاقا افتاد
یونجون ـ که اینطور راستی ما شاید شب دیر بیایم با جونگ کوک میری خونه یا بیام دنبالت؟
ـ والا ماهم معلوم نیس حالا یه کاری میکنم
یونجون ـ هر کاری خواستی بکنی بهم خبر بده
ـ اومم باشه فعلا
یونجون ـ فعلا
گوشیو قطع کردم و شام خوردیم
خواستیم سوار ماشین بشیم که...
ـ میشه من عقب بشینم میخوام دراز بکشم
بک میون ـ چرا که نه
منو بک میون جامونو عوض کردیم دراز کشیدم
ـ اخیشش کمرم حال اومد
جونگ کوک ـ معرفی میکنم اجوما شینیزو 50 ساله از سئول
بک میون ـ *خنده*
ـ یاااا فک نکن الان باهات اشتی کردم میتونی از این شوخی های بی مزه بکیااا
بک میون یه لحظه برگشت و نگام کرد
بک میون ـ اونی، هستی بریم یه خورده تو خیابون ها بچرخیم؟
ـ هسم
بک میون ـ خب خب اقای جئون شنیدم قراره مارو ببری ولگردی
جونگ کوک ـ اتفاقا خودمم تو فکرش بودم
ـ ایول
رفتیم یه جا ماشینو پارک کردیم و تو خیابونا پِر میخوردیم
9:00
ویو ات
رفتیم شام خوردیم که گوشیم زنگ خورد یونجون بود
جواب دادم
ـ سلام
یونجون ـ سلام کجایی؟
ـ سلام منم بیرونم
یونجون ـ غذا خوردی؟
ـ اومم نه ولی میخوام غذا بخورم چرا؟
یونجون ـ منو یونجو با آساهی و دایچی و میچیمیا بیرون بودیم غذا خوردیم گفتم که اگه چیزی نخوردی برات غذا بگیرم که میگی دارم غذا میخورم
ـ اوم که اینطور
یونجون ـ با کی بیرونی؟
ـ منو جونگ کوک و خواهرش بک میون
یونجون ـ این کی خواهر داشت
ـ میشه بعد از اون اتفاقا افتاد
یونجون ـ که اینطور راستی ما شاید شب دیر بیایم با جونگ کوک میری خونه یا بیام دنبالت؟
ـ والا ماهم معلوم نیس حالا یه کاری میکنم
یونجون ـ هر کاری خواستی بکنی بهم خبر بده
ـ اومم باشه فعلا
یونجون ـ فعلا
گوشیو قطع کردم و شام خوردیم
خواستیم سوار ماشین بشیم که...
ـ میشه من عقب بشینم میخوام دراز بکشم
بک میون ـ چرا که نه
منو بک میون جامونو عوض کردیم دراز کشیدم
ـ اخیشش کمرم حال اومد
جونگ کوک ـ معرفی میکنم اجوما شینیزو 50 ساله از سئول
بک میون ـ *خنده*
ـ یاااا فک نکن الان باهات اشتی کردم میتونی از این شوخی های بی مزه بکیااا
بک میون یه لحظه برگشت و نگام کرد
بک میون ـ اونی، هستی بریم یه خورده تو خیابون ها بچرخیم؟
ـ هسم
بک میون ـ خب خب اقای جئون شنیدم قراره مارو ببری ولگردی
جونگ کوک ـ اتفاقا خودمم تو فکرش بودم
ـ ایول
رفتیم یه جا ماشینو پارک کردیم و تو خیابونا پِر میخوردیم
۴.۵k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.