Part 5
Part 5 ♣️♥️
( تصویر دوم مکانی که قرار گذاشتن )
◇ : من میرم به هیونجین بگم .
دَر زدن ...
♧ : کیه ؟
◇ : مستر هوانگ میتونم بیام داخل ؟ ( شوخی )
♧ : بیا .
چی میخوای ؟
◇ : یک قرار با شریک جدیدتون گذاشته شد ۲ ساعت دیگه داخل کلاب خارج از شهر .
♧ : هِع ( پوزخند )
◇ : چیزی شده ؟
♧ : هنوز هیچی نشده اون لا*شی برام قرار تایین میکنه که کجا بیام ؟ به جای اونکه اون بیاد به حضورم ( نیشخند )
◇ : گم...
♧ : ماشینو آماده کن .
◇ : چشم .
هیونجین آروم روی تختش نشست یک نخ سیگار رو میون لباش گذاشت آروم فندک طلاییش که حرف اول F&H نوشته شده بود رو نزدیک برد و روشن کرد خودش نمیدونست میخواد چیکار کنه ولی مطمئن بود برای انجام دادن کارش و پیدا کردن یک نفر دوباره برمیگرده و تمام قدرت باندشو به صورت کامل پس میگیره اما فعلا نیاز به تایم خالی داشت تا بتونه تمرکز کافی رو داشته باشه .
¿¡ : ارباب میتونم بیام داخل
آروم سیگارشو روی لبه تخت فشار داد و خاموش کرد .
♧ : میشنوم
¿¡ : آوردیمش
♧ : کجاست ؟
¿¡ : اتاق شکنجه
♧ : الان نیستم تا برگردم ترتیبشو بده ببین چی میگه
¿¡ : بله .
☆☆☆☆☆
پسر سوار ماشین شد آروم سرشو به شیشه تکیه داد هوا حس خوبی رو بهش منتقل میکرد و گوش دادن به نم نم بارون قلبش رو آروم میکرد اما چیزی که بیشتر از همه بهش میومد اون سوز و سرمایی بود که همراه با این هوای لطیف قاطی شده بود آروم چشاشو بست و تمام افکارشو تو بخش سیاه ذهنش دفن کرد .
◇ : میگم ... چیزه ارباب رسیدیم !
♧ : ...
◇ : ا...ر...ب...ا...ب... ! ( حالت تعجب )
♧ : ...
◇ : یا پنج تن آل هوانگ نفس میکشی ؟؟؟؟
هیونجین آروم لای چشاشو باز کرد و خمار به صورت هان خیره شد .
◇ : ( عرق سرد )
♧ : میدونی حسمو خراب کردی ؟ (لحن خمار و کشیده )
◇ : بل...بله ... من ... م.ن ... متاسفم ( لکنت )
♧ : الان باهات چیکار کنم خودت بگو ( سرد )
◇ : هر مجازاتی که بگین رو قبول میکنم ارباب !
♧ : ( نادیده گرفتن )
هیونجین کت مشکی و چرمی بلندشو روی شونه هاش انداخت و از ماشین خارج شد اطرافش شلوغ بود و این بیشتر از هر چیزی حالشو خراب میکرد پس بدون اینکه حتی به چیزی توجه کنه با سرعت وارد کلاب شد و با جمعیت زیادی روبه رو شد اخم غلیظی کرد که ...
☆☆☆☆☆☆☆
ادامه دارد ...
اینم یک پارت دیگه بخاطر فرشته هایی که با کامنت های قشنگشون بهم انرژی میدن 💗😘
( تصویر دوم مکانی که قرار گذاشتن )
◇ : من میرم به هیونجین بگم .
دَر زدن ...
♧ : کیه ؟
◇ : مستر هوانگ میتونم بیام داخل ؟ ( شوخی )
♧ : بیا .
چی میخوای ؟
◇ : یک قرار با شریک جدیدتون گذاشته شد ۲ ساعت دیگه داخل کلاب خارج از شهر .
♧ : هِع ( پوزخند )
◇ : چیزی شده ؟
♧ : هنوز هیچی نشده اون لا*شی برام قرار تایین میکنه که کجا بیام ؟ به جای اونکه اون بیاد به حضورم ( نیشخند )
◇ : گم...
♧ : ماشینو آماده کن .
◇ : چشم .
هیونجین آروم روی تختش نشست یک نخ سیگار رو میون لباش گذاشت آروم فندک طلاییش که حرف اول F&H نوشته شده بود رو نزدیک برد و روشن کرد خودش نمیدونست میخواد چیکار کنه ولی مطمئن بود برای انجام دادن کارش و پیدا کردن یک نفر دوباره برمیگرده و تمام قدرت باندشو به صورت کامل پس میگیره اما فعلا نیاز به تایم خالی داشت تا بتونه تمرکز کافی رو داشته باشه .
¿¡ : ارباب میتونم بیام داخل
آروم سیگارشو روی لبه تخت فشار داد و خاموش کرد .
♧ : میشنوم
¿¡ : آوردیمش
♧ : کجاست ؟
¿¡ : اتاق شکنجه
♧ : الان نیستم تا برگردم ترتیبشو بده ببین چی میگه
¿¡ : بله .
☆☆☆☆☆
پسر سوار ماشین شد آروم سرشو به شیشه تکیه داد هوا حس خوبی رو بهش منتقل میکرد و گوش دادن به نم نم بارون قلبش رو آروم میکرد اما چیزی که بیشتر از همه بهش میومد اون سوز و سرمایی بود که همراه با این هوای لطیف قاطی شده بود آروم چشاشو بست و تمام افکارشو تو بخش سیاه ذهنش دفن کرد .
◇ : میگم ... چیزه ارباب رسیدیم !
♧ : ...
◇ : ا...ر...ب...ا...ب... ! ( حالت تعجب )
♧ : ...
◇ : یا پنج تن آل هوانگ نفس میکشی ؟؟؟؟
هیونجین آروم لای چشاشو باز کرد و خمار به صورت هان خیره شد .
◇ : ( عرق سرد )
♧ : میدونی حسمو خراب کردی ؟ (لحن خمار و کشیده )
◇ : بل...بله ... من ... م.ن ... متاسفم ( لکنت )
♧ : الان باهات چیکار کنم خودت بگو ( سرد )
◇ : هر مجازاتی که بگین رو قبول میکنم ارباب !
♧ : ( نادیده گرفتن )
هیونجین کت مشکی و چرمی بلندشو روی شونه هاش انداخت و از ماشین خارج شد اطرافش شلوغ بود و این بیشتر از هر چیزی حالشو خراب میکرد پس بدون اینکه حتی به چیزی توجه کنه با سرعت وارد کلاب شد و با جمعیت زیادی روبه رو شد اخم غلیظی کرد که ...
☆☆☆☆☆☆☆
ادامه دارد ...
اینم یک پارت دیگه بخاطر فرشته هایی که با کامنت های قشنگشون بهم انرژی میدن 💗😘
۱.۲k
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.