باران خونp15
نامجون: من یه شیطانم
ا/ت: منم عزراعیلم
نامجون: من جدی گفتم
ا/ت: ثابت کن!
نامجون:خون تو دفترم-پنهان کاری هام - تلپرتم به خونت و تو اتاقت-ذهن خوانیم-نجات دادن تو با یه جمله نمیخوای باور کنی یه خون اشام شیطانی ام
ا/ت: چرا باور کردم پس وقتشه گمشی بیرون قبل از اینکه منو بکشی
نامجون: چرا باید کسی که دوستش دارم رو بکشم؟
ا/ت:دوستم داری؟ چیزی مصرف میکنی؟
نامجون: نه هیچی مصرف نمیکنم
ا/ت: برو بیرون دیگههه
نامجون: از من میترسی؟
ا/ت: نه...یعنی اره
نامجون: باشه میرم
ا/ت: وایستا
نامجون: خودت گفتی برم
ا/ت: برو ولی قبلش صبر کن استعفا نامم رو بنویسم
نامجون: هااا؟ نه اجازه نداری
ا/ت: مگه دست توعه از کار کردن خسته شدم میخوام استعفا بدم
ویو ا/ت
به سمت اتاق رفتم تا کاغذ و قلم بردارم که یهو چسوبندم به دیوار و فیس تو فیس شدیم و خودشو بهم نزدیک کرد هر ثانیه بیشتر جلو می اومد و ترس و استرس منم بیشتر میشد که در گوشم زم زمه کرد
نامجون: منو ببخش ولی من بد جور عاشقتم دختر کوچولو
نمیتونستم خودمو از بغلش بیارم بیرون بنابر این سرم رو روی شونه هاش گذاشتم و از شدت نفس تنگی چشمام سیاهی رفت
ا/ت: منم عزراعیلم
نامجون: من جدی گفتم
ا/ت: ثابت کن!
نامجون:خون تو دفترم-پنهان کاری هام - تلپرتم به خونت و تو اتاقت-ذهن خوانیم-نجات دادن تو با یه جمله نمیخوای باور کنی یه خون اشام شیطانی ام
ا/ت: چرا باور کردم پس وقتشه گمشی بیرون قبل از اینکه منو بکشی
نامجون: چرا باید کسی که دوستش دارم رو بکشم؟
ا/ت:دوستم داری؟ چیزی مصرف میکنی؟
نامجون: نه هیچی مصرف نمیکنم
ا/ت: برو بیرون دیگههه
نامجون: از من میترسی؟
ا/ت: نه...یعنی اره
نامجون: باشه میرم
ا/ت: وایستا
نامجون: خودت گفتی برم
ا/ت: برو ولی قبلش صبر کن استعفا نامم رو بنویسم
نامجون: هااا؟ نه اجازه نداری
ا/ت: مگه دست توعه از کار کردن خسته شدم میخوام استعفا بدم
ویو ا/ت
به سمت اتاق رفتم تا کاغذ و قلم بردارم که یهو چسوبندم به دیوار و فیس تو فیس شدیم و خودشو بهم نزدیک کرد هر ثانیه بیشتر جلو می اومد و ترس و استرس منم بیشتر میشد که در گوشم زم زمه کرد
نامجون: منو ببخش ولی من بد جور عاشقتم دختر کوچولو
نمیتونستم خودمو از بغلش بیارم بیرون بنابر این سرم رو روی شونه هاش گذاشتم و از شدت نفس تنگی چشمام سیاهی رفت
۴.۸k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.