گوی آبی پارت ۸
گوی آبی پارت ۸
از دید گوجو
خیلی نگران میکو بهم میگه هیچیش نیس ولی این عادته اونه از بچگی هر اتفاقی هم براش میوفتاد براش مهم نبود فقط میخواست از بقیه محافظت کنه سر کلاس میبینمش باهاش حرف میزنم
وارد کلاس شدن
گوجو : سلا بچه هااااا
گذر زمان بعد از کلی مسخره بازی گوجو
گوجو : راستی میکو وقتی زنگ خورد نرو میخوام باهات حرف بزنم
میکو باشه
بعد از زنگ
میکو : کاری باهام داشتی گوجو
گوجو: آره درباره ی دیروز ببخشید حالت خوبه
میکو : از دیروز ۱۰ بار اینو پرسیدی آره خوبم
از دید مگومی
میخواستم ببینم گوجو به میکو چی میگه
برای همین دم در کلاس وایسادم تا وقتی میکو اومد با اون برم ولی حرفاشونو گوش میدادم صبر کن چی دیروز چه اتفاقی برای میکو افتاده شب ازش میپرسم گذر زمان شب
باید ببینم چه اتفاقی برای میکو افتاده
در زدن
میکو : ........
دوباره در زدن
میکو : ........
رفتم تو و دید میکو یه گوشه نشسته و دارا گریه میکنه طوری که متوجه نشد که اومدم توی اتاق
از دید گوجو
خیلی نگران میکو بهم میگه هیچیش نیس ولی این عادته اونه از بچگی هر اتفاقی هم براش میوفتاد براش مهم نبود فقط میخواست از بقیه محافظت کنه سر کلاس میبینمش باهاش حرف میزنم
وارد کلاس شدن
گوجو : سلا بچه هااااا
گذر زمان بعد از کلی مسخره بازی گوجو
گوجو : راستی میکو وقتی زنگ خورد نرو میخوام باهات حرف بزنم
میکو باشه
بعد از زنگ
میکو : کاری باهام داشتی گوجو
گوجو: آره درباره ی دیروز ببخشید حالت خوبه
میکو : از دیروز ۱۰ بار اینو پرسیدی آره خوبم
از دید مگومی
میخواستم ببینم گوجو به میکو چی میگه
برای همین دم در کلاس وایسادم تا وقتی میکو اومد با اون برم ولی حرفاشونو گوش میدادم صبر کن چی دیروز چه اتفاقی برای میکو افتاده شب ازش میپرسم گذر زمان شب
باید ببینم چه اتفاقی برای میکو افتاده
در زدن
میکو : ........
دوباره در زدن
میکو : ........
رفتم تو و دید میکو یه گوشه نشسته و دارا گریه میکنه طوری که متوجه نشد که اومدم توی اتاق
۵.۸k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.