پارت چهاردهم
پارت چهاردهم
#اگه_میتونی_عاشقم_کن
اصلا نمیشه..فکرشم نکن
واااییییییییی.....نههههههههههههههههههه
وای نه این چه مسابقه اییه من اصلا همچین کاری نمیکنم اونم با حضور سوفیا
جونگ کوک: مسابقه ی بعدی یک مسابقه ایی برای هماهنگی این خانمای زیبا هست،میخوان ببینم تا چه حد میتونن با هم دیگه دوست باشن
مجری: کوک من منظورتو نمیفهمم میشه واضح تر بگی؟
جونگ کوک: این مسابقه...مسابقه ی خوانندگی همراه با رقص ویژه اهنگ هست که هر پنج نفر باید یه جور لباس بپوشن و اهنگ بخونن و حرکاتشون باهم هماهنگ باشه(همون ایدل بودن رو میگه)
مجری: اوه کوک تو دیگه کی هستی؟
جونگ کوک کوتاه خندید و گفت
جونگ کوک: جئون جونگ کوک هستم:)
همگی از سالن اومدیم بیرون و مگی اومد سمتم
مگی: خوشم اومد با جوابات خوب قهوه ایش کردی
_نه اینکه خودم قهوه ایی نشدم
مگی رو کنار زدم و رفتم سمت دفتر کار جونگ کوک..خیلی عصبانی بودم هم از اینکه تو مسابقه آبرو برام نزاشت هم از اینکه مسابقه بعدی اینجوریه من از اینکه یه جور لباس بپوشم بدم میااااااااااااااااااااااااددددد...
بدون در زدن رفتم تو و درو با لگد بستم..دستشو گذاشت پشت سرش و با لبخند نگام کرد و گفت
جونگ کوک:سلام لیدی
_علیک
جونگ کوک: چطوری؟چیکار میکنی با زحمتای ما..
با عصبانیت رفتم جلو و یه مشت محکم کوبیدم رو میز و با عصبانیت داد زدم
_این مسخره بازی ها چیه..چرا با ما هماهنگ نشده بود که قراره خونده بشه جوابا..باید این قسمت و حذف کنین فهمیدین..
اومد جلو دستمو گرفت تو دستش و شروع کرد اروم و با نوازش انگشتامو باز کردن و در حین با چشمای تیله اییش بهم نگاه کرد و با صدای آرومی گفت
جونگ کوک: هعی دختر اروم باش چیزی نشده که عوضش تو مسابقه بعدی سنگ تموم میزاری..شنیدم رقصتم خوبه نه؟
با شنیدن اسم مسابقه ی بعدی دستمو خیلی محکم از دستش کشیدم بیرون و گفتم
_رقصمم خوب باشه به خودم مربوطه نه تو ..حالا هم بگو زود فیلمارو بیارن پاک کنن..تا آبروم جلو همه نرفته
داد محکمی کشید و با خشم بهم نگاه کرد ب طوری که تمام موهای نداشته بدنم سیخ شد
جونگ کوک: ساکت شو..و انقد داد نزن...این همه تو دیگران و مسخره میکنی و میخندی بهشون حالا هم یه بار اونا به تو بخندن
_برو بابا..تو مرحله بعد جبران میکنم تا فکت بیفته
از اتاق جونگ کوک اومدم بیرون و محکم درو کوبیدم
سوفیا تا منو عصبی دید از فرصت استفاده کرد و گفت
سوفیا: از چی انقد ناراحتی؟
خب اینکه تو یه دیوونه وحشی دلقک سادیسمی هستی رو هممون میدونیم ولی کاش خودتو انقد ضایع نمیکردی
با عصبانیت رفتم سمتش و جلوش وایسادم و گفتم
_اون فقد یه شوخی بود
#اگه_میتونی_عاشقم_کن
اصلا نمیشه..فکرشم نکن
واااییییییییی.....نههههههههههههههههههه
وای نه این چه مسابقه اییه من اصلا همچین کاری نمیکنم اونم با حضور سوفیا
جونگ کوک: مسابقه ی بعدی یک مسابقه ایی برای هماهنگی این خانمای زیبا هست،میخوان ببینم تا چه حد میتونن با هم دیگه دوست باشن
مجری: کوک من منظورتو نمیفهمم میشه واضح تر بگی؟
جونگ کوک: این مسابقه...مسابقه ی خوانندگی همراه با رقص ویژه اهنگ هست که هر پنج نفر باید یه جور لباس بپوشن و اهنگ بخونن و حرکاتشون باهم هماهنگ باشه(همون ایدل بودن رو میگه)
مجری: اوه کوک تو دیگه کی هستی؟
جونگ کوک کوتاه خندید و گفت
جونگ کوک: جئون جونگ کوک هستم:)
همگی از سالن اومدیم بیرون و مگی اومد سمتم
مگی: خوشم اومد با جوابات خوب قهوه ایش کردی
_نه اینکه خودم قهوه ایی نشدم
مگی رو کنار زدم و رفتم سمت دفتر کار جونگ کوک..خیلی عصبانی بودم هم از اینکه تو مسابقه آبرو برام نزاشت هم از اینکه مسابقه بعدی اینجوریه من از اینکه یه جور لباس بپوشم بدم میااااااااااااااااااااااااددددد...
بدون در زدن رفتم تو و درو با لگد بستم..دستشو گذاشت پشت سرش و با لبخند نگام کرد و گفت
جونگ کوک:سلام لیدی
_علیک
جونگ کوک: چطوری؟چیکار میکنی با زحمتای ما..
با عصبانیت رفتم جلو و یه مشت محکم کوبیدم رو میز و با عصبانیت داد زدم
_این مسخره بازی ها چیه..چرا با ما هماهنگ نشده بود که قراره خونده بشه جوابا..باید این قسمت و حذف کنین فهمیدین..
اومد جلو دستمو گرفت تو دستش و شروع کرد اروم و با نوازش انگشتامو باز کردن و در حین با چشمای تیله اییش بهم نگاه کرد و با صدای آرومی گفت
جونگ کوک: هعی دختر اروم باش چیزی نشده که عوضش تو مسابقه بعدی سنگ تموم میزاری..شنیدم رقصتم خوبه نه؟
با شنیدن اسم مسابقه ی بعدی دستمو خیلی محکم از دستش کشیدم بیرون و گفتم
_رقصمم خوب باشه به خودم مربوطه نه تو ..حالا هم بگو زود فیلمارو بیارن پاک کنن..تا آبروم جلو همه نرفته
داد محکمی کشید و با خشم بهم نگاه کرد ب طوری که تمام موهای نداشته بدنم سیخ شد
جونگ کوک: ساکت شو..و انقد داد نزن...این همه تو دیگران و مسخره میکنی و میخندی بهشون حالا هم یه بار اونا به تو بخندن
_برو بابا..تو مرحله بعد جبران میکنم تا فکت بیفته
از اتاق جونگ کوک اومدم بیرون و محکم درو کوبیدم
سوفیا تا منو عصبی دید از فرصت استفاده کرد و گفت
سوفیا: از چی انقد ناراحتی؟
خب اینکه تو یه دیوونه وحشی دلقک سادیسمی هستی رو هممون میدونیم ولی کاش خودتو انقد ضایع نمیکردی
با عصبانیت رفتم سمتش و جلوش وایسادم و گفتم
_اون فقد یه شوخی بود
۴.۰k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.