part 131
#part_131
#فرار
ازش متنفر بودم صدای گریه هام و حرفایی که اون موقع با التماس میزدم تو گوشم میپیچه
[مامان توروخدا من به این پسره هیچ علاقه ای ندارم مامان یه کاری بکن مامان ترو جون هر کسی که دوست داری من با سامان خوشبخت نمیشم] هنوز صداش توگوشمه خوردم کرد
[دختر یکم فکرکن علاقه بعد از ازدواجم به وجود میاد پسره خوبیه چشماتو باز کن لج نکن دختر]
فکر میکردن چشمامو بستم فکر میکردن هنوز همون دختر بچه ی قبلم که دارم لجبازی میکنم هیچوقت نخواستن قبول کنن اونا بودن که چشماشونو بسته بودن که نمیخواستن قبول کنن دارن بدبختم میکنن ولی بازم دوستشون دارم بازم دلم هوای ب*غ*ل مامانمو کرده مامان بد کردی باهام ولی هنوز اندازه کل دنیا دوست دارم بدون اینکه دست خودم باشه صورتم خیس شده بود با بغض و لرزش صدام زمزمه کردم
- دلم براش خیلی تنگ شده
اونقدر لحنم مظلومانه بود که خودمم دلم واسه خودم سوخت کاش مامان منم خارج از کشور بود تا لااقل میشد فاصله رو بهونه کنم و دلمو اروم کنم اصلت باورم نمیشه که این همه فاصله فقط واسه آتیشیه که عموم تو زندگیمون
انداخت مال طوفانیه که سامان بپا کرد واسه لجبازی و رودرواسی بابام به خودم که میام میبینم که تو ب*غ*ل کتی جون دارم فشرده میشم دستامو دور کمرش حلقه میکنم .
به این آغوش نیاز دارم همونجوری که موهامو نوازش میکنه آروم و با ناراحتی میگه :
- عزیزدلم انشالله میان میبینیشون واسه عروسیت میان که دیگه چون سرم تو ب*غ*لش بود پوزخندمو ندید عروسی من بعد این اتفاقات از خانوادم ترد میشم میشم یه دختر فراری همین ارسلانیم که الان ادعای کمک میکنه بعد اتمام هدفش مثل یه تیکه اشغال منو از زندگیش پرت میکنه بیرون اونم میشه مثل همه از ب*غ*ل کتی جون میام بیرون و اشکامو پاک میکنم کتی جون خیره وبا مهربونی نگام میکنه همین کتی جونم بعد فهمیدن واقعیت نگاهش نسبت به من عوض میشه از اینهمه بدبختی خودم خندم میگیره و نتیجش میشه یه لبخند کج رو ل*ب*م که به پوزخند بیشتر شبیه هست تا لبخند کتی جون دستمو گرفت و گفت:
#فرار
ازش متنفر بودم صدای گریه هام و حرفایی که اون موقع با التماس میزدم تو گوشم میپیچه
[مامان توروخدا من به این پسره هیچ علاقه ای ندارم مامان یه کاری بکن مامان ترو جون هر کسی که دوست داری من با سامان خوشبخت نمیشم] هنوز صداش توگوشمه خوردم کرد
[دختر یکم فکرکن علاقه بعد از ازدواجم به وجود میاد پسره خوبیه چشماتو باز کن لج نکن دختر]
فکر میکردن چشمامو بستم فکر میکردن هنوز همون دختر بچه ی قبلم که دارم لجبازی میکنم هیچوقت نخواستن قبول کنن اونا بودن که چشماشونو بسته بودن که نمیخواستن قبول کنن دارن بدبختم میکنن ولی بازم دوستشون دارم بازم دلم هوای ب*غ*ل مامانمو کرده مامان بد کردی باهام ولی هنوز اندازه کل دنیا دوست دارم بدون اینکه دست خودم باشه صورتم خیس شده بود با بغض و لرزش صدام زمزمه کردم
- دلم براش خیلی تنگ شده
اونقدر لحنم مظلومانه بود که خودمم دلم واسه خودم سوخت کاش مامان منم خارج از کشور بود تا لااقل میشد فاصله رو بهونه کنم و دلمو اروم کنم اصلت باورم نمیشه که این همه فاصله فقط واسه آتیشیه که عموم تو زندگیمون
انداخت مال طوفانیه که سامان بپا کرد واسه لجبازی و رودرواسی بابام به خودم که میام میبینم که تو ب*غ*ل کتی جون دارم فشرده میشم دستامو دور کمرش حلقه میکنم .
به این آغوش نیاز دارم همونجوری که موهامو نوازش میکنه آروم و با ناراحتی میگه :
- عزیزدلم انشالله میان میبینیشون واسه عروسیت میان که دیگه چون سرم تو ب*غ*لش بود پوزخندمو ندید عروسی من بعد این اتفاقات از خانوادم ترد میشم میشم یه دختر فراری همین ارسلانیم که الان ادعای کمک میکنه بعد اتمام هدفش مثل یه تیکه اشغال منو از زندگیش پرت میکنه بیرون اونم میشه مثل همه از ب*غ*ل کتی جون میام بیرون و اشکامو پاک میکنم کتی جون خیره وبا مهربونی نگام میکنه همین کتی جونم بعد فهمیدن واقعیت نگاهش نسبت به من عوض میشه از اینهمه بدبختی خودم خندم میگیره و نتیجش میشه یه لبخند کج رو ل*ب*م که به پوزخند بیشتر شبیه هست تا لبخند کتی جون دستمو گرفت و گفت:
۳.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.