منتظر مانده ام ای ساحره بیرون بزنی
منتظر مانده ام ای ساحره بیرون بزنی
نیل برداری و از قاهره بیرون بزنی
کرمها دور گلو تار تو را می بافند
وای از آن روز که از حنجره بیرون بزنی
پشت در نام تو را نعره کشیدم شاید
شعله ور گردی و از پنجره بیرون بزنی
قاب تنگی ست بهشتی که به ما سیب نداد
حور من کاش از این منظره بیرون بزنی
آی آبستن احساس خدا خواسته است
مریم من شوی و باکره بیرون بزنی
می گُریزی و می آیی به خیالم هر روز
پس محال است از این خاطره بیرون بزنی
شاعران در شب شعرت همه جمعند که تو
کی به پا خیزی و از کُنگره بیرون بزنی
بادبادک شدم و بازی یه تقدیری تلخ
تا نَخَم را تو کَی از قرقره بیرون بزنی
نیل برداری و از قاهره بیرون بزنی
کرمها دور گلو تار تو را می بافند
وای از آن روز که از حنجره بیرون بزنی
پشت در نام تو را نعره کشیدم شاید
شعله ور گردی و از پنجره بیرون بزنی
قاب تنگی ست بهشتی که به ما سیب نداد
حور من کاش از این منظره بیرون بزنی
آی آبستن احساس خدا خواسته است
مریم من شوی و باکره بیرون بزنی
می گُریزی و می آیی به خیالم هر روز
پس محال است از این خاطره بیرون بزنی
شاعران در شب شعرت همه جمعند که تو
کی به پا خیزی و از کُنگره بیرون بزنی
بادبادک شدم و بازی یه تقدیری تلخ
تا نَخَم را تو کَی از قرقره بیرون بزنی
۴۲۴
۱۶ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.