part:10 name:fate
برگشتم ببینمش که با دیدن یونا خودمو کنترل کردمو گفتم
_بیشور ترسوندیم اینجا چیکار می کنی
لب زد
_اومدم ببینم زنده ای یانه ولی انگار فک کردی من خون اشامم نه ؟
با لبخند گفتم
_شاید
با خنده گفت
_درست فک کردی من خون اشامم
با هم زدیم زیر خنده که گفت
_پلی جان مادرت زود باش هر صدایی که میاد من میشاشم تو خودم
لب زدم
_خیلی خوب باشه
با یونا رفتیم سرکلاس و تمام موضوع رو واسشون تعریف کردم
یونا رزی با بهت گفتن
_جررررر حالا باید نقشه معشوقشو بازی کنی؟
سری تکون دادم که یونا گفت
_به پا واقعن عاشقش نشی
با اخم گفتم
_عمرن عاشق این دیوونه بشم
رزی گفت
_ببینیم تماشا کنیم
بعد از تموم شدن کلاس رفتیم بوفه مدرسه تا یکم غذا بخوریم من ساندویچ سفارش دادم رزی مرغ سفارش داد و یونام همبرگر سفارش داد نشسته بودیم داشتیم غذا میخوردیم که اتفاقی حرف چند نفری که نشسته بودن اونور شنیدم
_الکس شنیدی میگن اون دختره که تازه اومده بود به این دانشگاه توی دستشویی مرده پیدا شده؟(منحرف نشین خواهشا)
_اره تازه میگن روی گردنش رد دندون بوده میگن یه خون اشام خون اونو مکیده .
داشتم با دقت به حرفاشون گوش میکردم که یونا گفت
_خیلی ترسناکه شایعه تو همجا دانشگاه پیچیده بعضیا میگن دروغه ولی اگه دروغه چرا اونا مردن و روی گردنشون در دندونه؟
این دیگه چه اوضاعیه خون اشام واقعن عجیبه
بعد از تموم شدن غذا رفتیم پایین که یه دختر با ترس از دستشویی اومد بیرون و گفت
_ی...یه د...د..دختر تو....تویه دستشویی م...مرده
همه با عجله رفتن داخل دستشویی انگار فقط اونجا اتفاق میفته چون خلوت ترین جاعع!
رفتم داخل تا منم نگاهی بندازم رنگ دختره سفید سفید شده بود معلوم بود یه زره خونم تو بدنش نیست موهاشو زدم کنار که با رد دندون روی گردنش مواجه شدم
امکان نداره که یه خون اشام باشه ...
تهیونگ سریع اومد داخل دستشویی و با جدیتی که تا به حال ازش ندیدم گفت
_سریع اینجارو تخلیه کنید خودم برسیش میکنم
همه بدون هیچ حرفی رفتن بیرون منم باهاشون رفتم بیرون
چطور انقد مطمئنه که خون اشام به اون حمله نمیکنه؟
نه امکان نداره یعنی اون خون اشامه ؟
_بیشور ترسوندیم اینجا چیکار می کنی
لب زد
_اومدم ببینم زنده ای یانه ولی انگار فک کردی من خون اشامم نه ؟
با لبخند گفتم
_شاید
با خنده گفت
_درست فک کردی من خون اشامم
با هم زدیم زیر خنده که گفت
_پلی جان مادرت زود باش هر صدایی که میاد من میشاشم تو خودم
لب زدم
_خیلی خوب باشه
با یونا رفتیم سرکلاس و تمام موضوع رو واسشون تعریف کردم
یونا رزی با بهت گفتن
_جررررر حالا باید نقشه معشوقشو بازی کنی؟
سری تکون دادم که یونا گفت
_به پا واقعن عاشقش نشی
با اخم گفتم
_عمرن عاشق این دیوونه بشم
رزی گفت
_ببینیم تماشا کنیم
بعد از تموم شدن کلاس رفتیم بوفه مدرسه تا یکم غذا بخوریم من ساندویچ سفارش دادم رزی مرغ سفارش داد و یونام همبرگر سفارش داد نشسته بودیم داشتیم غذا میخوردیم که اتفاقی حرف چند نفری که نشسته بودن اونور شنیدم
_الکس شنیدی میگن اون دختره که تازه اومده بود به این دانشگاه توی دستشویی مرده پیدا شده؟(منحرف نشین خواهشا)
_اره تازه میگن روی گردنش رد دندون بوده میگن یه خون اشام خون اونو مکیده .
داشتم با دقت به حرفاشون گوش میکردم که یونا گفت
_خیلی ترسناکه شایعه تو همجا دانشگاه پیچیده بعضیا میگن دروغه ولی اگه دروغه چرا اونا مردن و روی گردنشون در دندونه؟
این دیگه چه اوضاعیه خون اشام واقعن عجیبه
بعد از تموم شدن غذا رفتیم پایین که یه دختر با ترس از دستشویی اومد بیرون و گفت
_ی...یه د...د..دختر تو....تویه دستشویی م...مرده
همه با عجله رفتن داخل دستشویی انگار فقط اونجا اتفاق میفته چون خلوت ترین جاعع!
رفتم داخل تا منم نگاهی بندازم رنگ دختره سفید سفید شده بود معلوم بود یه زره خونم تو بدنش نیست موهاشو زدم کنار که با رد دندون روی گردنش مواجه شدم
امکان نداره که یه خون اشام باشه ...
تهیونگ سریع اومد داخل دستشویی و با جدیتی که تا به حال ازش ندیدم گفت
_سریع اینجارو تخلیه کنید خودم برسیش میکنم
همه بدون هیچ حرفی رفتن بیرون منم باهاشون رفتم بیرون
چطور انقد مطمئنه که خون اشام به اون حمله نمیکنه؟
نه امکان نداره یعنی اون خون اشامه ؟
۴.۵k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.