پارت ۱۱ : مافیای من
ا.ت : من میرم اجوما رو صدا بزنم
یورا : باشه
سریع رفتم پایین و صدا زدم اجوما اجوما جونک کجایی که اون مردک پیشگولیه جواب داد : عزیزم چیزی نیاز داری به من بگو اجوما رفت بیرون خرید کنه
ا.ت بی توجه به شوگا رفت بالا
شوگا : هوف خدایا منو سنگ کن دست این موجود
کوک : میگم پاشو بریم ببنیم چیزی میخان یانه البته اگه درسته قورتمون نمیدن
شوگا : هوف پاشو بریم و رفتن بالا و دیدن توی اتاق لباسن و دارن مثل بچه های دوساله لباس واسه ی توی هواپیما انخاب میکنن
شوگا : خیلی کیوتن ( اروم )
کوک : دقیقا ( اروم )
ا.ت : وایی خدا من لباسا و وسایل خومدمو خودمو میخوام ( بغض )
یورا : منم ( بغض )
ا.ت : یادته وقتی ایران بودیم چجوری میرفتیم مسافرت ( گریه )
یورا : من میخوام برگردم خونه ی خودمون دلم واسه خاله مینا و اون غذاهاش تنگ شده ( گریه )
ا.ت : وای خاله مینا ( داد اروم)
امروز قرار بود بیاد خونمون واسمون سوشی درست کنه
یورا : خدایا دلم میخواد این دوتا روانی که همه ی خوشی هامنو گرفتن بمیرن چندشای ایکبیری
نکته " اینجا دارن به فارسی صحبت میکنن
خلاصه اجوما اومد و لوازمشون و داد چمددنا شون و بستن
و اما صبح
خلاصه میگم
اینقدر این دوتا چیزی به پسرامون گفتنو اذیتشون کردن که نگو
و اجوما و بقیه هم کلا رو فاز خنده
و با کلی دعوا و مسخره بازی رسیدن امریکا
یورا : باشه
سریع رفتم پایین و صدا زدم اجوما اجوما جونک کجایی که اون مردک پیشگولیه جواب داد : عزیزم چیزی نیاز داری به من بگو اجوما رفت بیرون خرید کنه
ا.ت بی توجه به شوگا رفت بالا
شوگا : هوف خدایا منو سنگ کن دست این موجود
کوک : میگم پاشو بریم ببنیم چیزی میخان یانه البته اگه درسته قورتمون نمیدن
شوگا : هوف پاشو بریم و رفتن بالا و دیدن توی اتاق لباسن و دارن مثل بچه های دوساله لباس واسه ی توی هواپیما انخاب میکنن
شوگا : خیلی کیوتن ( اروم )
کوک : دقیقا ( اروم )
ا.ت : وایی خدا من لباسا و وسایل خومدمو خودمو میخوام ( بغض )
یورا : منم ( بغض )
ا.ت : یادته وقتی ایران بودیم چجوری میرفتیم مسافرت ( گریه )
یورا : من میخوام برگردم خونه ی خودمون دلم واسه خاله مینا و اون غذاهاش تنگ شده ( گریه )
ا.ت : وای خاله مینا ( داد اروم)
امروز قرار بود بیاد خونمون واسمون سوشی درست کنه
یورا : خدایا دلم میخواد این دوتا روانی که همه ی خوشی هامنو گرفتن بمیرن چندشای ایکبیری
نکته " اینجا دارن به فارسی صحبت میکنن
خلاصه اجوما اومد و لوازمشون و داد چمددنا شون و بستن
و اما صبح
خلاصه میگم
اینقدر این دوتا چیزی به پسرامون گفتنو اذیتشون کردن که نگو
و اجوما و بقیه هم کلا رو فاز خنده
و با کلی دعوا و مسخره بازی رسیدن امریکا
۷.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.