شوهر سخت گیر من پارت ۲۲
«شوهر سخت گیر من»
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟐
ا.ت ویو:
رفتم اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت
که گوشیم زنگ خورد مامانم بود
ا.ت: الو
«علامت مادر ا.ت م هست»
م: سلام دخترم خوبی
ا.ت: سلام خشگله من خوبم تو چطوری
م: من عالیم
ا.ت: چیشده
م: اخر هفته نامزدی داشت و انا هست
ا.ت: مبارکه
م: زنگ زدم تو و خانواده ی شوهرت
دعوتین حتما بیایین
ا.ت: تو نمی گفتی من میومدم
م: نوه ام چطوری
ا.ت: .......
م: ا. ت جواب بده
ا.ت: مامان بچه سقط شد
م: چی چطور کی
ا.ت: دیروز
م: چیکار میکردی اخه دختره ی..
خدا بگم چیکارت نکنه
ا.ت: دیروز از پله ها میمومدم پایین
که سر خوردم
م: جونگکوک چی واکنشش چی بود
ا.ت: خیلی ناراحت و عصبانی شد
سرم داد زد فکر میکنه من از قصد سقطش کردم اعتماد بهم نداره
م: بشین با شوهرت مفصل حرف بزن
اگه حرف نزنی ازت زده میشه
ا.ت: باشه مامانی مرسی
م: خاهش دیگه وقت تو نمیگرم بای
ا.ت: بای
گوشی رو قطع کردم
ا.ت: باید یه کاری کنم اینطوری نمیشه
اوف زندگی دیگه سختی و خوشی داره
_________
«شب»
ا.ت ویو:
امشب خودم با دستای خودم واسه
جونگکوک، غذا درست کردم ولی
جونگکوک هنوز نیومده ساعت ۸
؟ :سلام اقا
کوک: سلام کتمو بگیر من میرم اتاقم
؟ :بدین
ا.ت: فکر کنم جونگکوک اومد از
اشپز خونه زدم بیرون
ا.ت: خسته نباشی
به جونگکوک گفتم خسته نباشید ولی
حتی نگاهمم نکرد بیخیال یه سینی
برداشتم و غذاهای که اماده کردم و تو
بشقاب گذاشتم و بشقاب غذا رو تو
سینی گذاشتم یه لیوان اب پرتقالم
برداشتم و تو سینی گذاشتم به سمت
اتاقمون حرکت کرد و از پله ها بالا رفتم
رسیدم اتاقمون در و زدم و وارد اتاق
شدم دیدم کوک داره تو گوشیش میگرده
ا.ت: عزیزم
جوابمو نداد رفتم کنارش رو تخت
نشستم و یه لقمه برداشتم
ا.ت: عزیزم بخورش خودم درست کردم
کوک: نمیخام
ا.ت: بخور دیگه
کوک: نمیخام برو بیرون تا کاری دستت
ندادم برو
ا.ت: چرا اینجوری میکنی
وقتی گفتم سینی رو پرت کرد همه
بشقابا و لیوان اب پرتقال شکستن
غذا رو فرش افتاده بودن
کوک: نمیخام میفهمی ن می خام
اینو گفت و از اتاق رفت بیرون و....
ادامه دارد.........
شرط:
𝑳𝒊𝒌𝒆:𝟒𝟎
𝑪𝒂𝒎𝒂𝒏𝒕:کامنت اجباریه حتما بزارین
𝑭𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓: 𝟓𝟔𝟎
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟐
ا.ت ویو:
رفتم اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت
که گوشیم زنگ خورد مامانم بود
ا.ت: الو
«علامت مادر ا.ت م هست»
م: سلام دخترم خوبی
ا.ت: سلام خشگله من خوبم تو چطوری
م: من عالیم
ا.ت: چیشده
م: اخر هفته نامزدی داشت و انا هست
ا.ت: مبارکه
م: زنگ زدم تو و خانواده ی شوهرت
دعوتین حتما بیایین
ا.ت: تو نمی گفتی من میومدم
م: نوه ام چطوری
ا.ت: .......
م: ا. ت جواب بده
ا.ت: مامان بچه سقط شد
م: چی چطور کی
ا.ت: دیروز
م: چیکار میکردی اخه دختره ی..
خدا بگم چیکارت نکنه
ا.ت: دیروز از پله ها میمومدم پایین
که سر خوردم
م: جونگکوک چی واکنشش چی بود
ا.ت: خیلی ناراحت و عصبانی شد
سرم داد زد فکر میکنه من از قصد سقطش کردم اعتماد بهم نداره
م: بشین با شوهرت مفصل حرف بزن
اگه حرف نزنی ازت زده میشه
ا.ت: باشه مامانی مرسی
م: خاهش دیگه وقت تو نمیگرم بای
ا.ت: بای
گوشی رو قطع کردم
ا.ت: باید یه کاری کنم اینطوری نمیشه
اوف زندگی دیگه سختی و خوشی داره
_________
«شب»
ا.ت ویو:
امشب خودم با دستای خودم واسه
جونگکوک، غذا درست کردم ولی
جونگکوک هنوز نیومده ساعت ۸
؟ :سلام اقا
کوک: سلام کتمو بگیر من میرم اتاقم
؟ :بدین
ا.ت: فکر کنم جونگکوک اومد از
اشپز خونه زدم بیرون
ا.ت: خسته نباشی
به جونگکوک گفتم خسته نباشید ولی
حتی نگاهمم نکرد بیخیال یه سینی
برداشتم و غذاهای که اماده کردم و تو
بشقاب گذاشتم و بشقاب غذا رو تو
سینی گذاشتم یه لیوان اب پرتقالم
برداشتم و تو سینی گذاشتم به سمت
اتاقمون حرکت کرد و از پله ها بالا رفتم
رسیدم اتاقمون در و زدم و وارد اتاق
شدم دیدم کوک داره تو گوشیش میگرده
ا.ت: عزیزم
جوابمو نداد رفتم کنارش رو تخت
نشستم و یه لقمه برداشتم
ا.ت: عزیزم بخورش خودم درست کردم
کوک: نمیخام
ا.ت: بخور دیگه
کوک: نمیخام برو بیرون تا کاری دستت
ندادم برو
ا.ت: چرا اینجوری میکنی
وقتی گفتم سینی رو پرت کرد همه
بشقابا و لیوان اب پرتقال شکستن
غذا رو فرش افتاده بودن
کوک: نمیخام میفهمی ن می خام
اینو گفت و از اتاق رفت بیرون و....
ادامه دارد.........
شرط:
𝑳𝒊𝒌𝒆:𝟒𝟎
𝑪𝒂𝒎𝒂𝒏𝒕:کامنت اجباریه حتما بزارین
𝑭𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓: 𝟓𝟔𝟎
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۸۸.۳k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.