تک پارتی جیمین
.
.
.
.
دلم بدجور درد میکرد . فکر کنم چیپس و لواشک زیاد خورده بودم . آیییییییی . اوخخخخ . ویییییی . بلند شدم و رفتم یه قرص دل درد خوردم . بهتر شدم . رفتم و نشستم پیش ویکی ( سگش ) . زنگ درو زدن . رفتم و در رو باز کردم که با صحنه ای که مواجه شدم عصبی شدم و خواستم در رو ببندم ، که جیمین پاشو گذاشت لای در و گفت : ا/ت تو رو خدا لطفا یه لحظه وایسا برات توضیح میدم . فقط یه لحظه . ( ا/ت : + . جیمین : _ )
+ هر چی باید بدونم رو میدونم . دیگه اینطرفا پیدات نشه . برو دیگه نمیخوام ببینمت . گفتم برو جیمین . برووو
_ بهت اشتباه خبر دادن . چرا برم ؟ من قلبم اینجاس . میفهمی ؟ اینجاس .
+ تو یه سنگ دلی . یه سنگ دل عوضی . تو روی قلبت پا گذاشتی . برو گمشو از اینجا بیرون . یهو در رو هل داد که باز شد و من خوردم زمین . دیگه اشکم درومد . در رو بست و نشست کنارم .
+ چرا دست سرم برنمیدارییی . هانننننننن ( با داد )
_ چون دوستت دارم میفهمی ؟ به خدا اون چیزی که بهت گفتن اشتباه بود . من همه جا رو دنبالت گشتم اما تو نبودی . حالا که پیدات کردم تو رو خدا بهم فرصت بده تا توضیح بدم که قضیه چی بوده ؟
یهو ویکی پرید بغلم و لیسم میزد . از توی بغلم درش آوردم و گذاشتمش کنار جیمین .
+ میدونی تو که نبودی چی باعث شد لبخند بزنم ؟ چی باعث شد حالم بهتر بشه ؟ هااااا ؟ وجود ویکی . اگه ویکی نبود من افسردگی شدید میگرفتم . میفهمییییی ؟
_ به خدا من اینو نمیخواستم . همش تقصیر یونیا بود . اجازه میدی برات توضیح بدم ؟
+ هق یونیا کیه هقق
_ بذار توضیح بدم تا بفهمی کیه .
+ باشه هققق بده هققق
_ خب اون موقع که من به تو یه انگشتر هدیه دادم و گفتم دوستت دارم مثل اینکه یونیا به لباس من شنود وصل کرده بوده و همه ی حرف هامون رو شنیده بود . و بعد یه عکس فوتوشاپ کرده بود که دارم میبوسمش و برای تو فرستاده بود . یونیا دختر عموی منه و میخواست به زور باهام ازدواج کنه و همش خودشو میچسبوند بهم . اما تو بهتر میدونی که من تو رو دوست دارم . تو خونه و شمارتو عوض کردی . دوساله تمامه که من دارم دنبالت میگردم . حالا که پیدات کردم بهم یه فرصت دوباره بده . بهخدا تقصیر من نبود . باور کن .
+ ج ... جدی میگی هق ؟ ( همراه با پاک کردن اشکاش و بالا کشیدن دماغ )
_ ( جیمین از کیوت بازی ا/ت خندش گرفته بود ) معلومه . حالا منو میبخشی ؟ ( و خودشو ملوس کرد )
+ ( با یه خنده ی ریز ) اوهوم .
جیمین بغلم کرد و گفت : مرسیییی که منو بخشیدی .
+ من گرسنمه
_ عاشق مودتم که در هر شرایطی گرسنته 😐 . اتفاقا سر راه رفتم رستوران و برات سوشی خریدم . هنوزم مثل دو سال پیش دوسش داری ؟
+ بی ادب بده از راه برسی . واییی جدی ؟ معلومه که دوسش دارم . کو ؟ بده بخورم .
_ ببخشید . بفرمااااا .
+ مرسیییی .
از بغلش درومدم و کشیدمش سمت میز نهار خوری . غذا هم توی دستم بودن .
+ بیا بشین غذا هامون رو بخوریم . من خیلی گرسنمه . بدو .
_ 😂 باشه باشه . اومدم .
•
•
•
•
پایاااااان . امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜🖇️🥺
.
.
.
دلم بدجور درد میکرد . فکر کنم چیپس و لواشک زیاد خورده بودم . آیییییییی . اوخخخخ . ویییییی . بلند شدم و رفتم یه قرص دل درد خوردم . بهتر شدم . رفتم و نشستم پیش ویکی ( سگش ) . زنگ درو زدن . رفتم و در رو باز کردم که با صحنه ای که مواجه شدم عصبی شدم و خواستم در رو ببندم ، که جیمین پاشو گذاشت لای در و گفت : ا/ت تو رو خدا لطفا یه لحظه وایسا برات توضیح میدم . فقط یه لحظه . ( ا/ت : + . جیمین : _ )
+ هر چی باید بدونم رو میدونم . دیگه اینطرفا پیدات نشه . برو دیگه نمیخوام ببینمت . گفتم برو جیمین . برووو
_ بهت اشتباه خبر دادن . چرا برم ؟ من قلبم اینجاس . میفهمی ؟ اینجاس .
+ تو یه سنگ دلی . یه سنگ دل عوضی . تو روی قلبت پا گذاشتی . برو گمشو از اینجا بیرون . یهو در رو هل داد که باز شد و من خوردم زمین . دیگه اشکم درومد . در رو بست و نشست کنارم .
+ چرا دست سرم برنمیدارییی . هانننننننن ( با داد )
_ چون دوستت دارم میفهمی ؟ به خدا اون چیزی که بهت گفتن اشتباه بود . من همه جا رو دنبالت گشتم اما تو نبودی . حالا که پیدات کردم تو رو خدا بهم فرصت بده تا توضیح بدم که قضیه چی بوده ؟
یهو ویکی پرید بغلم و لیسم میزد . از توی بغلم درش آوردم و گذاشتمش کنار جیمین .
+ میدونی تو که نبودی چی باعث شد لبخند بزنم ؟ چی باعث شد حالم بهتر بشه ؟ هااااا ؟ وجود ویکی . اگه ویکی نبود من افسردگی شدید میگرفتم . میفهمییییی ؟
_ به خدا من اینو نمیخواستم . همش تقصیر یونیا بود . اجازه میدی برات توضیح بدم ؟
+ هق یونیا کیه هقق
_ بذار توضیح بدم تا بفهمی کیه .
+ باشه هققق بده هققق
_ خب اون موقع که من به تو یه انگشتر هدیه دادم و گفتم دوستت دارم مثل اینکه یونیا به لباس من شنود وصل کرده بوده و همه ی حرف هامون رو شنیده بود . و بعد یه عکس فوتوشاپ کرده بود که دارم میبوسمش و برای تو فرستاده بود . یونیا دختر عموی منه و میخواست به زور باهام ازدواج کنه و همش خودشو میچسبوند بهم . اما تو بهتر میدونی که من تو رو دوست دارم . تو خونه و شمارتو عوض کردی . دوساله تمامه که من دارم دنبالت میگردم . حالا که پیدات کردم بهم یه فرصت دوباره بده . بهخدا تقصیر من نبود . باور کن .
+ ج ... جدی میگی هق ؟ ( همراه با پاک کردن اشکاش و بالا کشیدن دماغ )
_ ( جیمین از کیوت بازی ا/ت خندش گرفته بود ) معلومه . حالا منو میبخشی ؟ ( و خودشو ملوس کرد )
+ ( با یه خنده ی ریز ) اوهوم .
جیمین بغلم کرد و گفت : مرسیییی که منو بخشیدی .
+ من گرسنمه
_ عاشق مودتم که در هر شرایطی گرسنته 😐 . اتفاقا سر راه رفتم رستوران و برات سوشی خریدم . هنوزم مثل دو سال پیش دوسش داری ؟
+ بی ادب بده از راه برسی . واییی جدی ؟ معلومه که دوسش دارم . کو ؟ بده بخورم .
_ ببخشید . بفرمااااا .
+ مرسیییی .
از بغلش درومدم و کشیدمش سمت میز نهار خوری . غذا هم توی دستم بودن .
+ بیا بشین غذا هامون رو بخوریم . من خیلی گرسنمه . بدو .
_ 😂 باشه باشه . اومدم .
•
•
•
•
پایاااااان . امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜🖇️🥺
۶۳.۹k
۰۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.