فیک:اربابِ عاشقِ من پارت سوم
یه ایش یواش گفتم و خوراکیا رو بردم
دیگه شب شده بود
و منم میز و چیده بودم رفتم صداشون کردم و اومدن براشون غذا رو کشیدم و گذاشتم رو میز داشتم از آشپزخونه میومدم بیرون که هانا دستم و گرفت گفت
هانا:سومین یه دیقه بیا کارت دارم
هانا مت و برد تو اتاقش بهم گفت
هانا:ببین سوجین من دو سه روزه که با تهیونگ وارد رابطه شدم حالا نمیدونم چه طوری به جونگکوک باید بگم میشه تو بهش بگی
سوجین:بزار فکر کنم چجوری بهش بگم بعد میرم میگم
هانا:مرسی عشقمممم
هانا رفت دیگه منم خوابم میومد رفتم خوابیدم که دیدم جلوی در اتاقم انکار یکی با تلفن داره صحبت میکنه صداش شبیه لونا بود
گوشیم و برداشتم چراغ قوه رو روشن کردم رفتم رفتم دم در داشت با یه پسر حرف میزد سریع رفتم رو ضبط صدا چون داشت با کلمات عشقم و ددی بیبی حرف میزد که دیدم گفت
دیگه شب شده بود
و منم میز و چیده بودم رفتم صداشون کردم و اومدن براشون غذا رو کشیدم و گذاشتم رو میز داشتم از آشپزخونه میومدم بیرون که هانا دستم و گرفت گفت
هانا:سومین یه دیقه بیا کارت دارم
هانا مت و برد تو اتاقش بهم گفت
هانا:ببین سوجین من دو سه روزه که با تهیونگ وارد رابطه شدم حالا نمیدونم چه طوری به جونگکوک باید بگم میشه تو بهش بگی
سوجین:بزار فکر کنم چجوری بهش بگم بعد میرم میگم
هانا:مرسی عشقمممم
هانا رفت دیگه منم خوابم میومد رفتم خوابیدم که دیدم جلوی در اتاقم انکار یکی با تلفن داره صحبت میکنه صداش شبیه لونا بود
گوشیم و برداشتم چراغ قوه رو روشن کردم رفتم رفتم دم در داشت با یه پسر حرف میزد سریع رفتم رو ضبط صدا چون داشت با کلمات عشقم و ددی بیبی حرف میزد که دیدم گفت
۳.۶k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.