part¹ اسم رمان ؛ دوقلو های گمشده
part¹ اسم رمان ؛ دوقلو های گمشده
+...شهربازی بودیم بخاطر یکی از ماموریت های بابا اومده بودیم امریکا من تازه ۱۳ سالم بود ... وسط نمایش بود ی حسی داشتم ...
+ اههه من من دستشویی دارم
~من الان از کجا سرویس پیدا کنم آخه
+ نمیدونم فقط زودددددد
~ دیانا وسط نمایش ... خیله خب بیا ببین
+دنبالش رفتم از ی آقاهه پرسید پشت اون اپاتمانای بزرگ سرویس بود اپارتمانایی که روشون پوستر های تبلیغاتی بزرگی نسب شده بود... [ یادش بخیر این کوچیکیای خودمه 😭😭 ] ... رسیدم میخواستم برم داخل که هرج و مرج شد ... صدای داد و تیر اندازی بود ... مامانم دستمو و گرفتم دنبال خودش میکشوندم...
+ ما..ماننننننن ... کجا ... کجا میبرییییم؟
~حرف نزن زودی دنبالم بیا ...
+ تو جاده بودیم همه داشتن به ی طرف میرفتن ... حواسم نبود که دست مامانم از دستم جدا شد انقد شلوغ بود که نمیفهمیدم دارم کجا میرم ... با هزار بدبختی رفتم کنار همون سرویسا رفتم تو انقد معدم درد میکرد رفتم داخل و کارامو انجام دادم ... زودی دستمو شستم میترسیدم گوشیمو از تو کیفم بیرون آوردم به مامانم زنگ زدم ... آنتن نمیداد ...
اینجا آنتن نمیداد یجای سوت و کور بود ... یهو تو تاریکی دوتا مردو دیدم اونام که منو دیدن دوییدن سمتم فرار کردم که تو کثری از ثانیه گرفتنم ...
انچه قسمت بعد خواهید خواند ؛😂😂جر مثل فیلما [ببین چه گنجی داریم / دختر تو کجا بودی همه دنبالت بودن ... آره دختر آقای پارکه بازجویی تموم شد! خفه شید دیگه ... بادیگارد پارک؟ بابام ؟ 😃 ... نه آقای پارک معروف !!!!!]
+...شهربازی بودیم بخاطر یکی از ماموریت های بابا اومده بودیم امریکا من تازه ۱۳ سالم بود ... وسط نمایش بود ی حسی داشتم ...
+ اههه من من دستشویی دارم
~من الان از کجا سرویس پیدا کنم آخه
+ نمیدونم فقط زودددددد
~ دیانا وسط نمایش ... خیله خب بیا ببین
+دنبالش رفتم از ی آقاهه پرسید پشت اون اپاتمانای بزرگ سرویس بود اپارتمانایی که روشون پوستر های تبلیغاتی بزرگی نسب شده بود... [ یادش بخیر این کوچیکیای خودمه 😭😭 ] ... رسیدم میخواستم برم داخل که هرج و مرج شد ... صدای داد و تیر اندازی بود ... مامانم دستمو و گرفتم دنبال خودش میکشوندم...
+ ما..ماننننننن ... کجا ... کجا میبرییییم؟
~حرف نزن زودی دنبالم بیا ...
+ تو جاده بودیم همه داشتن به ی طرف میرفتن ... حواسم نبود که دست مامانم از دستم جدا شد انقد شلوغ بود که نمیفهمیدم دارم کجا میرم ... با هزار بدبختی رفتم کنار همون سرویسا رفتم تو انقد معدم درد میکرد رفتم داخل و کارامو انجام دادم ... زودی دستمو شستم میترسیدم گوشیمو از تو کیفم بیرون آوردم به مامانم زنگ زدم ... آنتن نمیداد ...
اینجا آنتن نمیداد یجای سوت و کور بود ... یهو تو تاریکی دوتا مردو دیدم اونام که منو دیدن دوییدن سمتم فرار کردم که تو کثری از ثانیه گرفتنم ...
انچه قسمت بعد خواهید خواند ؛😂😂جر مثل فیلما [ببین چه گنجی داریم / دختر تو کجا بودی همه دنبالت بودن ... آره دختر آقای پارکه بازجویی تموم شد! خفه شید دیگه ... بادیگارد پارک؟ بابام ؟ 😃 ... نه آقای پارک معروف !!!!!]
۲.۰k
۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.