ژنرال مو شکلاتی پارت ۱۲

دست ها و پاهاش با طناب بسته شده بود گریه می کرد به التماس افتاده بود: ارباب ببخشید دیگه حواسم رو جمع می کنم نمی خواستم نمی خواستم گلدون رو بشکنم ببخشید ببخشید
مرد با غضب صحبت کرد : تنبیه می شی تا دیگه از این غلطا نکنی برده بی خاصیت زود باش دیگه اون میله داغ نشد
گریه های پسر شدت گرفت : ببخشید ارباب من فقط ۱۰ سالمه خواهش می کنم دیگه تکرار نمی شه ( با برخورد میله داغ به کمرش جیغش هوا رفت ) ارباب: برای تنبیه بسشه ولش کنید تا سه روز حق نداری ناهار و شام بخوری برای صبحانه هم یه تیکه نون و یه لیوان اب فقط همین حالا هم زجه و مویه نکن بلندشو باید راه پله ها رو تمیز کنی زود باش.......
امگای ۱۹ ساله داشت خواب می دید خواب می دید و بیقراری می کرد خواب اتفاقات گذشته انگار دوباره می تونست درد اون میله داغو رو کمرش حس کنه به شدت از خواب پرید که موجب به گریه افتادن نوزاد تو آغوشش شد درحالی که نفس نفس می زد سعی کرد دخترش رو آروم کنه + اروم باش عزیزم دخترم ساکورای زیبای من گریه نکن عزیزم مامانی خواب بد دیده بود ولی الان همه چیز خوبه نترس عزیزکم خودم مراقبتم ....حاضرم دوباره طعم میله ی داغ زنجیر کتک و شلاغ رو بچشم ولی تو فقط بخندی دردونکم بخندی و از خنده اشک از چشمهای شکلاتیت بیاد زیباترینم