عاشقم باش پارت ³⁴
ات:خیلی دیر اومدی جین تو داداشم بودی بجای اینکه واسی تو روی همشون و یکی بزنی تو دهنشون یدونه زدی تو دهنم!
جین:ات ببخشید
بلند شدم واسادم
ات:خب اگه حرفات تموم شده میتونی بری باید واسه مهمونی امشب حاضر شم!
جین:........
بعد چند مین بلند شد
جین:باشه خدافظ
جین رفت بیرون بغضی گلومو چنگ میز نمی خواستم هیچوقت جلوی یونا گریه گریه کنم سریع رفتم دستشویی ابی به صورتم زدم
یکم سرم گیج رفت ولی اهمیتی ندادم
ته ویو
اخبار رو دیدم ات برگشته ولی اون دو تا دختر کین نکنه ات ازدواج کرده! امکان نداره خالم بد بود چجوری میتونم تو روش نگاه کنم اصلا سریع زنگ جین زدم
ته:جین خونه ای
جین:اره بیا کوک اینا هم اینجان
ته:اوک
رفتم و سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه ی جین
رسیدم رفتم زنگ در رو زدم که لیا باز کرد
لیا:داداش
دستامو باز کردم که بیاد بغلم
بغلم کرد و رفتیم داخل خونه
ته:سلام
جین:بشین
رفتم نشستم کنار کوک لونا خیلی ناراحت بود
جین:اخبار رو دیدی؟
ته:اره(,بغض،)
جین:صبح رفتم پیشش
لونا:حالش چطور بود
جین: از قیافش معلوم بود خیلی تغییر کرده اصلا اته سر حاله قبلی نبود باورتون میشه به من گفت اگه حرفات تموم شده میتونی بری خیلی سرد بود اون ات نبود
ته:جین اون دختر
جین:,نمیدونم
ته:یعنی میتونه دختر من باشه
جین:امشب مهمونی بازگشتش به شرکته
ته:ما دعوت نیستیم
جین:تاکید داشت که شما نیاید ولی من به عنوان سهام دار دعوتتون میکنم امشب ساعت هشت امشب
پرش زمانی موقع مهمونی
ات ویو
هممون اماده شده بودیم
یونا:مامانی ببین چقد خوشگل شدم
ات:قربونت تو برم منننن
پرید بغلم و رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
رسیدیم در ماشین رو سوا برامون باز کردم رفتیم رو فرش قرمز
خبر نگار:خانم ات ایشون خواهرتونن
ات:ایشون کیم یونا دخترم هستن و پارک ریوجین دختر خاله ام
سریع رفتیم داخل که همه منو میدیدن یه تعظیمه کوتاهی میکردن
ما میزمون رزرو بودش رفتیم پای میز یونا نشست کناره سوا نشست
ات:مامانی من باید برم سخرانی کنم تو نباید از کناره خاله سوا و خاله ریوجین جم بخوری
یونا:چشم مامانی
رفتم رو سن که همه دست زدن باورم نمیشه چه جمعیتی بود از ایدل و بازیگر رییس سهام دار همه بودن یلحظه چشمم خورد به یه میز که سره جام خشکم زد تهیونگ بود جین هم کنارش بیسمو زدم به سوا
ات:از پارک ات به سوا مگه قرار نبود دعوت نشن
سوا:خانم اقای جین دعوتشون کردن
تف تو این شانس رفتم جلو میکروفون و شروع کردم به سخرانی
ته ویو
اون ات بود بارم نمیشه چقد تغییر خیلی خوشگل شده بود دلم می خواست بغلش کنم یه سیر بوسش کنم یهو دیدم جین خم شد و یه دختر کوچولو رو بغل کرد
جین:یوناااا چطوریی
یونا:تو همون عمو هستی که امروز اومدی خونمون
ته:خودشه؟
یونا:اقا شما چقد خوشگلید
ته:توهم خیلی خوردنی هستی
جین:ات ببخشید
بلند شدم واسادم
ات:خب اگه حرفات تموم شده میتونی بری باید واسه مهمونی امشب حاضر شم!
جین:........
بعد چند مین بلند شد
جین:باشه خدافظ
جین رفت بیرون بغضی گلومو چنگ میز نمی خواستم هیچوقت جلوی یونا گریه گریه کنم سریع رفتم دستشویی ابی به صورتم زدم
یکم سرم گیج رفت ولی اهمیتی ندادم
ته ویو
اخبار رو دیدم ات برگشته ولی اون دو تا دختر کین نکنه ات ازدواج کرده! امکان نداره خالم بد بود چجوری میتونم تو روش نگاه کنم اصلا سریع زنگ جین زدم
ته:جین خونه ای
جین:اره بیا کوک اینا هم اینجان
ته:اوک
رفتم و سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه ی جین
رسیدم رفتم زنگ در رو زدم که لیا باز کرد
لیا:داداش
دستامو باز کردم که بیاد بغلم
بغلم کرد و رفتیم داخل خونه
ته:سلام
جین:بشین
رفتم نشستم کنار کوک لونا خیلی ناراحت بود
جین:اخبار رو دیدی؟
ته:اره(,بغض،)
جین:صبح رفتم پیشش
لونا:حالش چطور بود
جین: از قیافش معلوم بود خیلی تغییر کرده اصلا اته سر حاله قبلی نبود باورتون میشه به من گفت اگه حرفات تموم شده میتونی بری خیلی سرد بود اون ات نبود
ته:جین اون دختر
جین:,نمیدونم
ته:یعنی میتونه دختر من باشه
جین:امشب مهمونی بازگشتش به شرکته
ته:ما دعوت نیستیم
جین:تاکید داشت که شما نیاید ولی من به عنوان سهام دار دعوتتون میکنم امشب ساعت هشت امشب
پرش زمانی موقع مهمونی
ات ویو
هممون اماده شده بودیم
یونا:مامانی ببین چقد خوشگل شدم
ات:قربونت تو برم منننن
پرید بغلم و رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
رسیدیم در ماشین رو سوا برامون باز کردم رفتیم رو فرش قرمز
خبر نگار:خانم ات ایشون خواهرتونن
ات:ایشون کیم یونا دخترم هستن و پارک ریوجین دختر خاله ام
سریع رفتیم داخل که همه منو میدیدن یه تعظیمه کوتاهی میکردن
ما میزمون رزرو بودش رفتیم پای میز یونا نشست کناره سوا نشست
ات:مامانی من باید برم سخرانی کنم تو نباید از کناره خاله سوا و خاله ریوجین جم بخوری
یونا:چشم مامانی
رفتم رو سن که همه دست زدن باورم نمیشه چه جمعیتی بود از ایدل و بازیگر رییس سهام دار همه بودن یلحظه چشمم خورد به یه میز که سره جام خشکم زد تهیونگ بود جین هم کنارش بیسمو زدم به سوا
ات:از پارک ات به سوا مگه قرار نبود دعوت نشن
سوا:خانم اقای جین دعوتشون کردن
تف تو این شانس رفتم جلو میکروفون و شروع کردم به سخرانی
ته ویو
اون ات بود بارم نمیشه چقد تغییر خیلی خوشگل شده بود دلم می خواست بغلش کنم یه سیر بوسش کنم یهو دیدم جین خم شد و یه دختر کوچولو رو بغل کرد
جین:یوناااا چطوریی
یونا:تو همون عمو هستی که امروز اومدی خونمون
ته:خودشه؟
یونا:اقا شما چقد خوشگلید
ته:توهم خیلی خوردنی هستی
۴۰.۸k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.