دوپارتی از هوپی

ویو لورا
سرخ شدن گونه هامو حس کردم...ینی چی این حس دوطرفه بوده؟
+شما..واقعا منو دوص دارین؟
-اوهوم... البته اینم میدونم ک ت منو دوص ند..
+اتفاقا امروز...خاستم بگم...منم ...منم دوصتون دارم!
-واقعا*ذوق
+...هوم...
-خببب الان..منو ت دوص پسر و دوص دختریم؟
+*خنده...عاره دیگه
=دخترم ...بلاخره بهش اعتراف کردی
+اقای هوانگ...شما از کجا میدونستید؟!
=دخترم وقتایی ک اقای جانگ میومد ذوق مرگ میشدی..کیه ک نفهمه
+عه اقای هوانگ!!!
=*خنده
-خببب اگ میشه من کارمندتونو قرض بگیرم
=البته البته ببرش ک فقد نبینمش*با خنده
+اقای هوانگگگگ!!!!!!
-=*خنده
-تا یادم نرفته...مدیر هوانگ اگ میشه منو هم اینجا استخدام کنید
-حتما ...از الان دیگه استخدامین
-خببب خدافس
=خدافس پسرم
*بیرون از مغازه
+چرا گفتی استخدامت کنه
-ک اگ یوخ پسری خاس بیاد پیشت حواسم باشه
+عه واقعا
-اوهوم
از اون روز ب بعد ما هروز توی اون کافه کار میکردیم و روز های خوبیو داشتیمو بعد دو ماه هوسوک بهم پیشنهاد ازدواج داد و باهم زندگیه خوبیو داشتیم....
....‌‌‌....
اگ خوب بود لایک پیلیزززز 🥺🧸