𝗗𝗮𝗿𝗸 𝘀𝗶𝗱𝗲(𝟭)𝗽𝟳
کوک ویو:
درو باز کردم اون دختره تو مهمونی بود(همونی که سعی کرد مخشو بزنه)
کوک: نه بابا تو آسمون ها دنبالت میگشتم رو زمین پیدات کردیم چرا امدی برای التماس به من؟
سوآه:نه مگه توفه ای امدم پیغام داهیون رو بیارم پارک جیمین کیه؟
جیمین با شنیدن اسمش بلند شد رفت سمت در
جیمین: منم چطور؟داهیون چیزیش شده؟
سوآه: نه نگران نباش میتونم بیام تو باید باهمتون حرف بزنم
جیمین:اره اره بیا تو
داشتم به حرفاشون توجه میکردم که دختره امد تو همه نشستیم
سوآه: من لی سوآه هستم رابط داهیون از این به بعد وظیفه من هماهنگ کردن داهیون با شماست اون گفت نقشه داره خوب پیش میره و نگران نباشید
کوک: وایسا ببینم منظورت از رابط چیه؟
سوآه: منظورم از رابط یعنی داهیون دیگه نمیتونه به دلایل امنیتی باهاتون حرف بزنه به جاش من باهاتون در ارتباطم و من مدیرعامل بخش کنترل کیفیت شرکت یونجونم
تهیونگ: یعنی الان پیش یونجونه؟
سوآه: با این قضیه مشکل داری؟
نامجون: چرا باید بهت اعتماد کرد خانم مدیر؟
سوآه: چون شاید چاره ای ندارید
کوک: بین این همه آدم چرا تو
سوآه: آقای از خود راضی مگه من برات مشکلم؟درباره مهمونی هم عذرخواهی میکنم البته از رفتارم پشیمون نیستم
کوک: نه تروخدا چرا معذرت خواهی کردی(با لحن مسخره)
سوآه پاشد
سوآه:فکر کنم دیگه با من کاری ندارین پس میتونم برم اینم کارتمه با هم در ارتباطیم اقایون تعظیم کرد و از خونه رفت بیرون سریع کارت رو برداشتم و شماره رو ذخیره کردم(سوآه خوشگله) بعد دادم دست نامجون از رو مبل بلند شدم و بهش پیام دادم
پیام کوک: قبلا شمارتو ندادی الان خودت امدی شماره دادی چه جالب
اه چرا جواب نمیده
جین: شاید چون همین الان رفت
کوک: کی؟چی؟ (دستشو برد پشت سرش و گردنشو خاروند)یعنی چیزه من راجع به یکی از دوستام حرف میزنم
جین: منم دوستتو گفتم چرا هول کردی؟(با خنده)
جین داشت تحت فشارم میزاشت برای همین با تمام سرعت رفتم بالا
جیمین: دلتو یک ذره دیگه محکم بکوبی پله ها فرو میریزه
کوک: همینه که هست(با داد)
پرش به صبح*
(خونه یونجون)
یونجون ویو:
چشمام رو باز کردم توی اتاق داهیون تو بغلش بودم انگار دیشب انقدر گریه کردم که خوابم برد بیدار شد که خودمو به خوب زدم
داهیون ویو:
از خواب بیدار شدم یونجون تو بغلم خوابیده بود فک کنم وقت شروع نقشه بود موهاشو از عمد ناز کردم تا بیدار بشه که بیدارشد
یونجون:چیکار میکنی
داهیون:صب بخیر
یونجون نشست رو گیج شده بود
داهیون: من باید به قولم عمل کنم میخوام بیام شرکتت
یونجون: به عنوان چی؟
داهیون: دستیار شخصی
یونجون:مطمئنی؟
لبخند زدم و از تخت بلند شدم لباسمو پوشیدم و کلید ماشین رو برداشتم
داهیون: منتظرم قربان
یونجون: امدم فقط یک چیزی نگو قربان
داهیون: بیاید کار و مسائل شخصی رو قاطی نکنیم
یونجون:ولی...باشه راستی امروز بیرون صبحونه بخوریم؟
داهیون:حتما(با خنده)
________
اسلاید اول قیافه سوآه
اسلاید دوم استایل داهیون برای شرکت
درو باز کردم اون دختره تو مهمونی بود(همونی که سعی کرد مخشو بزنه)
کوک: نه بابا تو آسمون ها دنبالت میگشتم رو زمین پیدات کردیم چرا امدی برای التماس به من؟
سوآه:نه مگه توفه ای امدم پیغام داهیون رو بیارم پارک جیمین کیه؟
جیمین با شنیدن اسمش بلند شد رفت سمت در
جیمین: منم چطور؟داهیون چیزیش شده؟
سوآه: نه نگران نباش میتونم بیام تو باید باهمتون حرف بزنم
جیمین:اره اره بیا تو
داشتم به حرفاشون توجه میکردم که دختره امد تو همه نشستیم
سوآه: من لی سوآه هستم رابط داهیون از این به بعد وظیفه من هماهنگ کردن داهیون با شماست اون گفت نقشه داره خوب پیش میره و نگران نباشید
کوک: وایسا ببینم منظورت از رابط چیه؟
سوآه: منظورم از رابط یعنی داهیون دیگه نمیتونه به دلایل امنیتی باهاتون حرف بزنه به جاش من باهاتون در ارتباطم و من مدیرعامل بخش کنترل کیفیت شرکت یونجونم
تهیونگ: یعنی الان پیش یونجونه؟
سوآه: با این قضیه مشکل داری؟
نامجون: چرا باید بهت اعتماد کرد خانم مدیر؟
سوآه: چون شاید چاره ای ندارید
کوک: بین این همه آدم چرا تو
سوآه: آقای از خود راضی مگه من برات مشکلم؟درباره مهمونی هم عذرخواهی میکنم البته از رفتارم پشیمون نیستم
کوک: نه تروخدا چرا معذرت خواهی کردی(با لحن مسخره)
سوآه پاشد
سوآه:فکر کنم دیگه با من کاری ندارین پس میتونم برم اینم کارتمه با هم در ارتباطیم اقایون تعظیم کرد و از خونه رفت بیرون سریع کارت رو برداشتم و شماره رو ذخیره کردم(سوآه خوشگله) بعد دادم دست نامجون از رو مبل بلند شدم و بهش پیام دادم
پیام کوک: قبلا شمارتو ندادی الان خودت امدی شماره دادی چه جالب
اه چرا جواب نمیده
جین: شاید چون همین الان رفت
کوک: کی؟چی؟ (دستشو برد پشت سرش و گردنشو خاروند)یعنی چیزه من راجع به یکی از دوستام حرف میزنم
جین: منم دوستتو گفتم چرا هول کردی؟(با خنده)
جین داشت تحت فشارم میزاشت برای همین با تمام سرعت رفتم بالا
جیمین: دلتو یک ذره دیگه محکم بکوبی پله ها فرو میریزه
کوک: همینه که هست(با داد)
پرش به صبح*
(خونه یونجون)
یونجون ویو:
چشمام رو باز کردم توی اتاق داهیون تو بغلش بودم انگار دیشب انقدر گریه کردم که خوابم برد بیدار شد که خودمو به خوب زدم
داهیون ویو:
از خواب بیدار شدم یونجون تو بغلم خوابیده بود فک کنم وقت شروع نقشه بود موهاشو از عمد ناز کردم تا بیدار بشه که بیدارشد
یونجون:چیکار میکنی
داهیون:صب بخیر
یونجون نشست رو گیج شده بود
داهیون: من باید به قولم عمل کنم میخوام بیام شرکتت
یونجون: به عنوان چی؟
داهیون: دستیار شخصی
یونجون:مطمئنی؟
لبخند زدم و از تخت بلند شدم لباسمو پوشیدم و کلید ماشین رو برداشتم
داهیون: منتظرم قربان
یونجون: امدم فقط یک چیزی نگو قربان
داهیون: بیاید کار و مسائل شخصی رو قاطی نکنیم
یونجون:ولی...باشه راستی امروز بیرون صبحونه بخوریم؟
داهیون:حتما(با خنده)
________
اسلاید اول قیافه سوآه
اسلاید دوم استایل داهیون برای شرکت
۴.۲k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.