مافیا عاشق Part 10
راوی:پسرک هیونگ محبوبشو در اغوش کشید و به بیمارستان برد
کوک:کمکش کنید*عربده*
×چند دقیقه بعد×
Kook
از استرس پامو اروم و تند تند به زمین میکوبیدم دستامو گاز میگرفتم و منتظر بودم تا خبری بشه کع دیدم هیونگم داره از دست میره(از اون بیلبیلکا که شوک میده میزنن بهش)
کوک:نه*عربده*
پرستار:مستر لطفا اروم باشید اینجا بیمارستانه
کوک:خفه شو*عربده*
کوک:(دستشو چسبوند به شیشه)نه...نه لعنتی تو باید نفس بکشی نمیتونی منو ول کنی بری*بغض و گریه*
کوک:نمیتونی بری*گریه و عربده*
راوی:پسرک همچنان گریه میکرد و التماس میکرد که یهو هیونگش نجات پیدا کرد نمیدونست چطوری ولی اونقدر خشال شد که روی زمین افتاد
×توی خونه×
Jimin
چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک بغلمه معلوم بود گریه کرده...
جیمین:....
کوک:هیونگ(خوابالو و گریون)
جیمین:جونم
کوک:*گریه*
جیمین:هیششش گریه نکن تموم شده هی من خوبم نگا
کوک:اما تو بخاطر من این بلا سرت اومد
جیمین:اما الان حالم خوبه(پاک کردن اشکاش)
شرایط پارت ۱۱
140 تایی کنین(الان یه سری میان دایرکت میگن بخاطر فالوور ابروی پسرارو میبری اسکلا نمیدونن دارم میمیرم اینجوری میگم طول بکشه)
کوک:کمکش کنید*عربده*
×چند دقیقه بعد×
Kook
از استرس پامو اروم و تند تند به زمین میکوبیدم دستامو گاز میگرفتم و منتظر بودم تا خبری بشه کع دیدم هیونگم داره از دست میره(از اون بیلبیلکا که شوک میده میزنن بهش)
کوک:نه*عربده*
پرستار:مستر لطفا اروم باشید اینجا بیمارستانه
کوک:خفه شو*عربده*
کوک:(دستشو چسبوند به شیشه)نه...نه لعنتی تو باید نفس بکشی نمیتونی منو ول کنی بری*بغض و گریه*
کوک:نمیتونی بری*گریه و عربده*
راوی:پسرک همچنان گریه میکرد و التماس میکرد که یهو هیونگش نجات پیدا کرد نمیدونست چطوری ولی اونقدر خشال شد که روی زمین افتاد
×توی خونه×
Jimin
چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوک بغلمه معلوم بود گریه کرده...
جیمین:....
کوک:هیونگ(خوابالو و گریون)
جیمین:جونم
کوک:*گریه*
جیمین:هیششش گریه نکن تموم شده هی من خوبم نگا
کوک:اما تو بخاطر من این بلا سرت اومد
جیمین:اما الان حالم خوبه(پاک کردن اشکاش)
شرایط پارت ۱۱
140 تایی کنین(الان یه سری میان دایرکت میگن بخاطر فالوور ابروی پسرارو میبری اسکلا نمیدونن دارم میمیرم اینجوری میگم طول بکشه)
۵.۵k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.