رمان انیمه عاشقان شیطانی قسمت ۱
یک روز با یویی رفته بودیم بیرون
یویی گفت اه چرا نمیریم. بستنی فروشی
بستنی هوس کردم
گفتم نه بهتره بزیم خونه غذا بخوزیم
وقتی رفتیم خونه ایاتو میاد میگه
چقدر دیر.کردین شام امادس اه
یویی گفت من گشنم نیست
اما چون رجی برای شام دوساعت
زحمت کشیده بود بشقاب غذا
رو به طرف یویی پرت میکنه
یویی جا خالی میده میگه
چرا بشقابو پرت کردی؟؟؟
من گفتم بیاین شام گشنمه
اما رجی این دفعه به طرف.من پرت کرد
اما چون ایاتو پشت من بود و من
جا خالی میدم میخوره به سر اون
و بعد ایاتو میندازه اما اون
کج میزنه میخوره به شو
شو داد میزنه چرا به من زدی
خونه پر از صر صدا شده بود
گفتم اه من رفتم بخوابم
یویی بیا اما یویی نیومد
رفتم تو اتاقش دیدم
هه اون از قبل خوابیده بوده
یویی گفت اه چرا نمیریم. بستنی فروشی
بستنی هوس کردم
گفتم نه بهتره بزیم خونه غذا بخوزیم
وقتی رفتیم خونه ایاتو میاد میگه
چقدر دیر.کردین شام امادس اه
یویی گفت من گشنم نیست
اما چون رجی برای شام دوساعت
زحمت کشیده بود بشقاب غذا
رو به طرف یویی پرت میکنه
یویی جا خالی میده میگه
چرا بشقابو پرت کردی؟؟؟
من گفتم بیاین شام گشنمه
اما رجی این دفعه به طرف.من پرت کرد
اما چون ایاتو پشت من بود و من
جا خالی میدم میخوره به سر اون
و بعد ایاتو میندازه اما اون
کج میزنه میخوره به شو
شو داد میزنه چرا به من زدی
خونه پر از صر صدا شده بود
گفتم اه من رفتم بخوابم
یویی بیا اما یویی نیومد
رفتم تو اتاقش دیدم
هه اون از قبل خوابیده بوده
۹.۰k
۰۵ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.