عنوان:دوست قهرمان من!
عنوان:دوست قهرمان من!
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟖
که یهو یه پیام ناشناس به گوشیش ارسال شد!
بازش کرد دید نوشته:منم! جونگ وو!
بهش پیام داد:سلام... جونگ وو...
جونگ وو:ببینم منو به پدر و مادرت معرفی کردی؟!
هیون وو:هنوز نرفتم سر قبرشون...!
جونگ وو برای چند لحظه از پیام دادن مکث کرد... نداشت... پدر و مادر نداشت... کمی فکر کرد و بهش پیام داد:پس... به آشناهات معرفیم کن دوست جدید!
هیون وو:به مادربزرگم معرفیت کردم!
جونگ وو:خوبه! من باید برم... خداحافظ!
هیون وو:باشه خدانگهدار!
گوشی رو گذاشت روی میز کوچیکی که کنار تختش بود... یکم به فکر فرو رفت... به اتفاقای امروز... یه دوست پیدا کرد... یه دوست جدید!
ادامه دارد...
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝟖
که یهو یه پیام ناشناس به گوشیش ارسال شد!
بازش کرد دید نوشته:منم! جونگ وو!
بهش پیام داد:سلام... جونگ وو...
جونگ وو:ببینم منو به پدر و مادرت معرفی کردی؟!
هیون وو:هنوز نرفتم سر قبرشون...!
جونگ وو برای چند لحظه از پیام دادن مکث کرد... نداشت... پدر و مادر نداشت... کمی فکر کرد و بهش پیام داد:پس... به آشناهات معرفیم کن دوست جدید!
هیون وو:به مادربزرگم معرفیت کردم!
جونگ وو:خوبه! من باید برم... خداحافظ!
هیون وو:باشه خدانگهدار!
گوشی رو گذاشت روی میز کوچیکی که کنار تختش بود... یکم به فکر فرو رفت... به اتفاقای امروز... یه دوست پیدا کرد... یه دوست جدید!
ادامه دارد...
۱.۲k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.