فیک کوک(اعتماد)پارت۱
از زبان ا/ت
از انگلیس رسیدم به وکیل پدرم که دوست صمیمی بابام هم بود زنگ زدم که خبر رسیدنم رو بدم تا بیاد دنبالم...
روی صندلی های فرودگاه نشستم یکم به گذشته فکر کردم آخرین بار وقتی ۵ سالم بود اینجا بودم درست ۱۱ سال پیش...آخرین بار همینجا با پدرم خداحافظی کردم و بغلش کردم با یادآوری پدرم لبخند غمگینی زدم..درسته اون الان زنده نبود اما من بجاش برگشتم تا دارایی هاش رو بدست بگیرم تا نزارم کسه دیگه ای صاحب تمام چیزایی که پدرم براشون زحمت کشیده بشه...
برگشتم تا وقتی کسی که باعث همه این اتفاقات شده زمانی که بالاخره قراره باهاش روبه رو بشم سیلی محکمی بزنم بهش و هرچی تو دلم هست رو تو صورتش تُف کنم من همچین سنی ندارم فقط ۱۶ سال دارم اما شجاعتم رو میشه بجای یه دختره ۳۰ ساله جای گزین کرد.
با صدای عمو هو به خودم اومدم ( عمو هو وکیل پدرشه)
بلند شدم و رفتم سمتش لی یان هم باهاش بود خیلی وقت بود از طریق اینترنت باهاش در ارتباط بودم بالاخره از نزدیک دیدمش عمو هو رو بغل کردم و بعدش لی یان رو بغل کردم(( دوست ا/ت هست ۴ سال ازش بزرگتره و دختره )).
لی یان گفت : اووو دختر آخرین بار وقتی ۵ سالن بود دیدمت چه بزرگ شدیاا
خندیدم و گفتم : یجور میگی انگار خودت اون موقع ۲۰ سالت بوده تو هم ۹ ساله بودی دیگه
باهم زدیم زیر خنده
از انگلیس رسیدم به وکیل پدرم که دوست صمیمی بابام هم بود زنگ زدم که خبر رسیدنم رو بدم تا بیاد دنبالم...
روی صندلی های فرودگاه نشستم یکم به گذشته فکر کردم آخرین بار وقتی ۵ سالم بود اینجا بودم درست ۱۱ سال پیش...آخرین بار همینجا با پدرم خداحافظی کردم و بغلش کردم با یادآوری پدرم لبخند غمگینی زدم..درسته اون الان زنده نبود اما من بجاش برگشتم تا دارایی هاش رو بدست بگیرم تا نزارم کسه دیگه ای صاحب تمام چیزایی که پدرم براشون زحمت کشیده بشه...
برگشتم تا وقتی کسی که باعث همه این اتفاقات شده زمانی که بالاخره قراره باهاش روبه رو بشم سیلی محکمی بزنم بهش و هرچی تو دلم هست رو تو صورتش تُف کنم من همچین سنی ندارم فقط ۱۶ سال دارم اما شجاعتم رو میشه بجای یه دختره ۳۰ ساله جای گزین کرد.
با صدای عمو هو به خودم اومدم ( عمو هو وکیل پدرشه)
بلند شدم و رفتم سمتش لی یان هم باهاش بود خیلی وقت بود از طریق اینترنت باهاش در ارتباط بودم بالاخره از نزدیک دیدمش عمو هو رو بغل کردم و بعدش لی یان رو بغل کردم(( دوست ا/ت هست ۴ سال ازش بزرگتره و دختره )).
لی یان گفت : اووو دختر آخرین بار وقتی ۵ سالن بود دیدمت چه بزرگ شدیاا
خندیدم و گفتم : یجور میگی انگار خودت اون موقع ۲۰ سالت بوده تو هم ۹ ساله بودی دیگه
باهم زدیم زیر خنده
۱۷۶.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.