جونگکوک درخواستی..تک پارتی↓
(ادمین دوم)
توی خواب عمیقی بودی ولی با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدی
نشستی و قوسی به کمرت دادی کمی چشماتو مالوندی و با جای خالی جونگ کوک مواجه شدی..نفس عمیقی کشیدی از روی تخت بلند شدی تصمیم گرفتی امروز بری بیرون تا وقتی که جونگ کوک ماموریتش تمومشه..کمی که نه خیلی ناراحت بودی چون امروز تولدت بود ولی جونگ کوک همش بخاطر شغلش(رئیس مافیا)زیاد سرش شلوغ بود و جدیدا اصلا زیاد نمیدیش..رفتی یه دوش گرفتی و بعد چند مین بیرون اومدی..لباسات و پوشیدی یه نیم تنه سفید با یه شلوار جین مشکی..یه کت طوسی هم برداشتی محض اینکه اگه هوا سرد شد بپوشیش..گوشیتو تو کیفت گذاشتی و رفتی بیرون..
ویوکوک:
آخرین تماسو قطع کردم روی صندلیم ولو شدم..تا زمانی که نتونم اون عوضی و پیدا کنم نمیتونم با خیال راحت برم خونه و تولد بیبیمو باهاش جشن بگیرم...پس تا زمانی که پیداش نکنم نمیتونم برم خونه..با نا امیدی تفنگمو توی کشوی میزم گذاشتم..از شدت خستگی کمی پلکامو روی هم قرار دادم..
+لعنتی..مطمئنم الان از دستم خیلی دلخوره..
تو افکار خودم غرق شده بودم که با صدای زنگ گوشی به خودم اومدم با کلافگی گوشیو برداشتم و جواب دادم
+چیه؟!
_قربان..پیداش کردیم
پوزخندی گوشه لبم نشست تلفن و قطع کردم و دستمو سمت کشو میز بردم تا تفنگو درارم
+بیبی امشب باید منتظرم باشه.
(ویو ا/ت)
به بالای صفحه گوشیم خیره شدم که ساعت ۱۱ شب و نشون میداد تا الان هیچ پیامی از طرف جونگ کوک دریافت نکردم..میدونم سرش شلوغه اما حتی یه پیامم نداد که تبریک بگه بم؟
کلید و انداختم و در و باز کردم برقا همه خاموش بودن..ولی من موقع رفتن برق راه رو رو روشن گذاشته بودم..خواستم دستمو سمت پریز برق ببرم که با دستایی که دور کمرم حلقه شد متوقف شدم..
+فک میکنی تولدتو یادم میره؟
زمزمه های ارومش در گوشم باعث شد هین کوتاهی بکشم
_فکر کردم نمیای!
ویو کوک
کمرشو گرفتم و سمت خودم چرخوندم
+ملومه میام...همه ی کارامو انجام دادم فقط برای تو
_....اوم
سرمو کج کردم از زیر به صورتش کیوتش که توی تاریکی هم معلوم بود نگاه کردم
+الان باهام قهری
_ ..نه..مگه بچم.
تک خنده ای زدم و بیشتر نزدیک خودم اوردمش
+یعنی نیستی؟
_یااااا......حداقل نمیخوای بم کادو بدی؟
صورتمو نزدیک صورتش کردم
+این فعلا یه کادوی کوچولوعه قبل از اینکه کادوی اصلیتو بدم.
اروم لبامو روی لبای قرمز پفکیش گذاشتم مک کوتاهی زدم.
توی خواب عمیقی بودی ولی با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدی
نشستی و قوسی به کمرت دادی کمی چشماتو مالوندی و با جای خالی جونگ کوک مواجه شدی..نفس عمیقی کشیدی از روی تخت بلند شدی تصمیم گرفتی امروز بری بیرون تا وقتی که جونگ کوک ماموریتش تمومشه..کمی که نه خیلی ناراحت بودی چون امروز تولدت بود ولی جونگ کوک همش بخاطر شغلش(رئیس مافیا)زیاد سرش شلوغ بود و جدیدا اصلا زیاد نمیدیش..رفتی یه دوش گرفتی و بعد چند مین بیرون اومدی..لباسات و پوشیدی یه نیم تنه سفید با یه شلوار جین مشکی..یه کت طوسی هم برداشتی محض اینکه اگه هوا سرد شد بپوشیش..گوشیتو تو کیفت گذاشتی و رفتی بیرون..
ویوکوک:
آخرین تماسو قطع کردم روی صندلیم ولو شدم..تا زمانی که نتونم اون عوضی و پیدا کنم نمیتونم با خیال راحت برم خونه و تولد بیبیمو باهاش جشن بگیرم...پس تا زمانی که پیداش نکنم نمیتونم برم خونه..با نا امیدی تفنگمو توی کشوی میزم گذاشتم..از شدت خستگی کمی پلکامو روی هم قرار دادم..
+لعنتی..مطمئنم الان از دستم خیلی دلخوره..
تو افکار خودم غرق شده بودم که با صدای زنگ گوشی به خودم اومدم با کلافگی گوشیو برداشتم و جواب دادم
+چیه؟!
_قربان..پیداش کردیم
پوزخندی گوشه لبم نشست تلفن و قطع کردم و دستمو سمت کشو میز بردم تا تفنگو درارم
+بیبی امشب باید منتظرم باشه.
(ویو ا/ت)
به بالای صفحه گوشیم خیره شدم که ساعت ۱۱ شب و نشون میداد تا الان هیچ پیامی از طرف جونگ کوک دریافت نکردم..میدونم سرش شلوغه اما حتی یه پیامم نداد که تبریک بگه بم؟
کلید و انداختم و در و باز کردم برقا همه خاموش بودن..ولی من موقع رفتن برق راه رو رو روشن گذاشته بودم..خواستم دستمو سمت پریز برق ببرم که با دستایی که دور کمرم حلقه شد متوقف شدم..
+فک میکنی تولدتو یادم میره؟
زمزمه های ارومش در گوشم باعث شد هین کوتاهی بکشم
_فکر کردم نمیای!
ویو کوک
کمرشو گرفتم و سمت خودم چرخوندم
+ملومه میام...همه ی کارامو انجام دادم فقط برای تو
_....اوم
سرمو کج کردم از زیر به صورتش کیوتش که توی تاریکی هم معلوم بود نگاه کردم
+الان باهام قهری
_ ..نه..مگه بچم.
تک خنده ای زدم و بیشتر نزدیک خودم اوردمش
+یعنی نیستی؟
_یااااا......حداقل نمیخوای بم کادو بدی؟
صورتمو نزدیک صورتش کردم
+این فعلا یه کادوی کوچولوعه قبل از اینکه کادوی اصلیتو بدم.
اروم لبامو روی لبای قرمز پفکیش گذاشتم مک کوتاهی زدم.
۱۱.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.