فیک جیمین ( کیوت و خشن ) پارت۲۶
از زبان سویونگ
جیمین گفت : بابا از امروز میونگ هم با ما کار میکنه ، پدر گفت : جیمین تو با اجازه کی میونگ رو استخدام کردی
جیمین گفت : من سهام داره نیمی از شرکتم پس منم رییس حساب میشم
پدرش خیلی اعصبانی بود گفتم : پدر مشکلی نیست بزارین اونم توی شرکت باشه ، بالاخره صبحونه تموم شد بلند شدم رفتم بیرون جیمین اومد بیرون سواره ماشینش شد منم همچنین رفتیم شرکت
باهم رسیدیم رفتم تو همه بلند شدن و بهم سلام کردن من از این به بعد سهام دار شرکت جیمین اینا هستم از بابام خواستم سهمم رو انتقال بده به این شرکت رفتم طبقه دوم که اتاق رییس ها و آدم های مهم اون شرکت بود اتاق منم اینجاست روبه روی اتاقم دفتر بابای جیمین بغلش هم دفتره خوده جیمینه
رفتم توی دفترم به منشی زنگ زدم تا بیاد برنامه های امروز رو بهم بگه
کلی کار داریم امروز باید با جیمین برم سره کارخونه باید کلی برگه امضا کنم
( یک ساعت بعد )
کارم تموم شد باید برم پیشه جیمین رفتم دره دفتره جیمین رو زدم گفت: بیا تو رفتم داخل که دیدم میونگ پیشه میزه جیمینه همین که منو دیدن دسته همو گرفتن و خیلی صمیمی باهم رفتار میکردن گفتم : باید باهم بریم سره کارخونه نخ گفت : باشه پس باهم میریم بیرون منتظرم باش میام ، رفتم بیرون منتظرش بودم بالاخره عشق بازیهای آقا تموم شد و اومد گفت: با ماشین من بریم گفتم : خیلی خب
رفتیم کارخونه همینطوری داشتیم توی کارخونه قدم میزدیم و به کالا ها نظارت میکردیم که یه دفعهای کلی بسته نخ ریختن جیمین رو حول دادم تا نریزن روش اما ریختن روی خودم خیلی سنگین بودن پام آسیب دید کارگرا بسته ها رو برداشتن از روم پام خیلی درد میکرد جیمین کمکم کرد بلند بشم از دستم گرفت راه برم که دستم و از دستش کشیدم و گفتم : نمیخوام کم مونده بود بیوفتم که جیمین گرفتم براید استایل بغلم کرد گفتم : بزارم زمین خودم میتونم راه برم
گفت : سویونگ کم لج بازی کن
بردم سواره ماشین کرد رفتیم خونه دوباره بغلم کرد رفتیم تو مامانش اومد سمتمون گفت : وای خدای من چیشده گفتم : چیزی نیست فقط پام یکم آسیب دیده گفتم : جیمین بزارم زمین گفت : اگه از پله ها بری بالا بدتر میشی خودش بردم اتاقمون گذاشتم روی تخت به تاجیه تخت تکیه دادم خدمتکار رو صدا زد و گفت یخ با دستمال گرم بیاره دیگه از درد پام اشکم در اومده بود جیمین وقتی دید بغض کردم و چشمام پر از اشک خنده آرومی کرد گفتم : چیه .. از اینکه میبینی دارم درد میکشم خوشحالی...خیلی درد دارم گفت : سویونگ میدونستی من واقعا دوست دارم اومد روی تخت کنارم دراز کشید از درد سرم رو روی سینش گذاشتم اونم موهام رو نوازش میکرد همینطوری داشتم گریه میکردم پام دردش شدید تر هم شده بود جیمین دید اینطوریه به دکتر زنگ زد دکتره اومد خونه .....
جیمین گفت : بابا از امروز میونگ هم با ما کار میکنه ، پدر گفت : جیمین تو با اجازه کی میونگ رو استخدام کردی
جیمین گفت : من سهام داره نیمی از شرکتم پس منم رییس حساب میشم
پدرش خیلی اعصبانی بود گفتم : پدر مشکلی نیست بزارین اونم توی شرکت باشه ، بالاخره صبحونه تموم شد بلند شدم رفتم بیرون جیمین اومد بیرون سواره ماشینش شد منم همچنین رفتیم شرکت
باهم رسیدیم رفتم تو همه بلند شدن و بهم سلام کردن من از این به بعد سهام دار شرکت جیمین اینا هستم از بابام خواستم سهمم رو انتقال بده به این شرکت رفتم طبقه دوم که اتاق رییس ها و آدم های مهم اون شرکت بود اتاق منم اینجاست روبه روی اتاقم دفتر بابای جیمین بغلش هم دفتره خوده جیمینه
رفتم توی دفترم به منشی زنگ زدم تا بیاد برنامه های امروز رو بهم بگه
کلی کار داریم امروز باید با جیمین برم سره کارخونه باید کلی برگه امضا کنم
( یک ساعت بعد )
کارم تموم شد باید برم پیشه جیمین رفتم دره دفتره جیمین رو زدم گفت: بیا تو رفتم داخل که دیدم میونگ پیشه میزه جیمینه همین که منو دیدن دسته همو گرفتن و خیلی صمیمی باهم رفتار میکردن گفتم : باید باهم بریم سره کارخونه نخ گفت : باشه پس باهم میریم بیرون منتظرم باش میام ، رفتم بیرون منتظرش بودم بالاخره عشق بازیهای آقا تموم شد و اومد گفت: با ماشین من بریم گفتم : خیلی خب
رفتیم کارخونه همینطوری داشتیم توی کارخونه قدم میزدیم و به کالا ها نظارت میکردیم که یه دفعهای کلی بسته نخ ریختن جیمین رو حول دادم تا نریزن روش اما ریختن روی خودم خیلی سنگین بودن پام آسیب دید کارگرا بسته ها رو برداشتن از روم پام خیلی درد میکرد جیمین کمکم کرد بلند بشم از دستم گرفت راه برم که دستم و از دستش کشیدم و گفتم : نمیخوام کم مونده بود بیوفتم که جیمین گرفتم براید استایل بغلم کرد گفتم : بزارم زمین خودم میتونم راه برم
گفت : سویونگ کم لج بازی کن
بردم سواره ماشین کرد رفتیم خونه دوباره بغلم کرد رفتیم تو مامانش اومد سمتمون گفت : وای خدای من چیشده گفتم : چیزی نیست فقط پام یکم آسیب دیده گفتم : جیمین بزارم زمین گفت : اگه از پله ها بری بالا بدتر میشی خودش بردم اتاقمون گذاشتم روی تخت به تاجیه تخت تکیه دادم خدمتکار رو صدا زد و گفت یخ با دستمال گرم بیاره دیگه از درد پام اشکم در اومده بود جیمین وقتی دید بغض کردم و چشمام پر از اشک خنده آرومی کرد گفتم : چیه .. از اینکه میبینی دارم درد میکشم خوشحالی...خیلی درد دارم گفت : سویونگ میدونستی من واقعا دوست دارم اومد روی تخت کنارم دراز کشید از درد سرم رو روی سینش گذاشتم اونم موهام رو نوازش میکرد همینطوری داشتم گریه میکردم پام دردش شدید تر هم شده بود جیمین دید اینطوریه به دکتر زنگ زد دکتره اومد خونه .....
۱۰۷.۰k
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.