خاطره ای از شهید جعفر ناوی پور
خاطره ای از شهید جعفر ناوی پور
به خانه که آمد، مغموم به نظر میرسید. پرسش گرانه نگاهش کردم. گفت:
فردی بیماریه که برای درمانش به پول نیاز داره.
لحظه ای سکوت کرد و آنگاه گفت: حاضری طلاهاتو بفروشی و هزینه ی درمان اونو فراهم کنی؟ قول میدم در اولین فرصت آنچه را فروخته ام، برات بخرم.
و من چنان کردم که او میخواست.
راوی:همسر شهید
یاد و خاطره تمامی شهدای گرانقدر گرامی باد
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر و روح امام راحل ره صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
به خانه که آمد، مغموم به نظر میرسید. پرسش گرانه نگاهش کردم. گفت:
فردی بیماریه که برای درمانش به پول نیاز داره.
لحظه ای سکوت کرد و آنگاه گفت: حاضری طلاهاتو بفروشی و هزینه ی درمان اونو فراهم کنی؟ قول میدم در اولین فرصت آنچه را فروخته ام، برات بخرم.
و من چنان کردم که او میخواست.
راوی:همسر شهید
یاد و خاطره تمامی شهدای گرانقدر گرامی باد
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر و روح امام راحل ره صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۱.۸k
۰۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.