▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
#𝐩𝐚𝐫𝐭_6
#اسیر_دزد_دریایی
از زبان دیانا :
وقتی با امیر رسیدیم خونه مجبورم کردن اول دوش بگیرم و بعد جلوی مهمون ها حاضرشم .
با موهای بلند من یک دوش ساده برابر ۳ ساعت وقت حروم کردن بود
به کمک ندیمه هام دوش گرفتم و موهامو مرتب کردم..
با ذوق اومدم پایین اما دیگه وقت شام بود..!
فقط پدر منو با بقیه آشنا کرد و احوال پرسی کردیم..!
کلی سوال تو سرم بود..
دور میز نشسته بودیم که امیر و متین وارد شدن..
هم قد امیر بود اما مثل اون اندام درشتی نداشت..
درسته هیکل ورزیده ای داشت اما چهارشونه نبود..
نگاهش رو من ثابت شد..
کم نیاوردمو خیره شدم بهش که نگاهش از رو چشم هام پایین تر رفت..(نگاش نکن چش سفید😔)
زود نگاهشو جمع کرد و نشست سر میز..
درست روبهروی من..
موهای جوگندمی و پوست برنزه ای به نسبت ما داشت ،
برخلاف مرد های ما موهاش کوتاه بود و مواج..
زیرچشمی نگاهش کردم که دیدم خیره به منه..!
خدمتکار سینی کباب بره رو بهش تعارف کرد اما اون چشم ازم برنداشت..! ( این غذاهه کار صباس..من اصن نمیدونم چی هس..😂)
▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
𝐉𝐨𝐢𝐧◞『https://wisgoon.com/ardiya.darkmon 』"🌿📚"
#𝐩𝐚𝐫𝐭_6
#اسیر_دزد_دریایی
از زبان دیانا :
وقتی با امیر رسیدیم خونه مجبورم کردن اول دوش بگیرم و بعد جلوی مهمون ها حاضرشم .
با موهای بلند من یک دوش ساده برابر ۳ ساعت وقت حروم کردن بود
به کمک ندیمه هام دوش گرفتم و موهامو مرتب کردم..
با ذوق اومدم پایین اما دیگه وقت شام بود..!
فقط پدر منو با بقیه آشنا کرد و احوال پرسی کردیم..!
کلی سوال تو سرم بود..
دور میز نشسته بودیم که امیر و متین وارد شدن..
هم قد امیر بود اما مثل اون اندام درشتی نداشت..
درسته هیکل ورزیده ای داشت اما چهارشونه نبود..
نگاهش رو من ثابت شد..
کم نیاوردمو خیره شدم بهش که نگاهش از رو چشم هام پایین تر رفت..(نگاش نکن چش سفید😔)
زود نگاهشو جمع کرد و نشست سر میز..
درست روبهروی من..
موهای جوگندمی و پوست برنزه ای به نسبت ما داشت ،
برخلاف مرد های ما موهاش کوتاه بود و مواج..
زیرچشمی نگاهش کردم که دیدم خیره به منه..!
خدمتکار سینی کباب بره رو بهش تعارف کرد اما اون چشم ازم برنداشت..! ( این غذاهه کار صباس..من اصن نمیدونم چی هس..😂)
▸┄┅┄┄┅┄ ᯽🔥⃟❤️᯽┄┅┄┄┅┄◂
𝐉𝐨𝐢𝐧◞『https://wisgoon.com/ardiya.darkmon 』"🌿📚"
۶.۰k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.