فیک جیمین
{°• توهم عاشقی •°} pt31
(ا.ت ویو)
پرش زمانی----->یک هفته بعد
یک هفته ای میشد که از دعوای من و جیمین میگذشت ، از همون شب من خونه مشترکمون رو ترک کردم و پیش یکی از دوستام میمونم
فکر نکنم این رابطه درست شدنی باشه
........
دوستم اسمش شینا بود و اسم شوهرشم تهیونگ بود.... خیلی باهم رابطه خوبی داشتن ، هوف.... کاش منم میتونستم کنار کسی ک دوستش دارم خوشحال باشم.... از اتاق اومدم بیرون رفتم آشپزخونه پیش شینا ، داشت غذا درست میکرد ، اوف چه بوی خوبی میداد ... حالا اگه من باشم میری×نم به همچی😂
پشت سرش وایسادم آروم آروم سرمو بردم نزدیک گوشاش
ا.ت: ترسوندن شینا مث صگ و تولید صدای بسیار ناهنجار*
شینا: جییییییییغغغغغ....
ا.ت: زهر مار دختر مگ چیکارت کردم
شینا: یااااا تو دیوونه ای چیزی هستی؟ بزنم همینجا لهت کنم
ی پوزخند از روی بی اهمیتی زدم و رفتم تو حال
روی مبل نشستم کنترل تی وی رو برداشتم و روشنش کردم، هر شبکه ای میزدم یا صنحه عاشقانه از کیدرما بود یا داشتن از زوجای عاشق میگفتن... خاموشش کردم و کنترل و با حرص پرت کردم رو مبل ، اَه انگار کل دنیا دست ب دست دادن تا منو عذاب بدن
.......
وقت ناهار بود سر میز نشسته بودیم مث آدم داشتیم با آرامش غذامونو میخوردیم که من یهو سرم گیج رفت....
از سر میز پاشدم و بزور خودمو به دستشویی رسوندم.....
خودمو تو آینه نگاه کردم ، نمیتونستم درست ببینم... شیر آبو باز کردم و چند مرتبه به صورتم آب زدم.... چند مین همونجا وایسادم حالم ک بهتر شد از دست شویی اومدم بیرون ک از حال طبقه پایین یه صدای آشنا شنیدم
فاک.... این صدای جیمین بود ، ولی...ولی اون اینجا چی میخاست ، یهو یچیزی یادم اومد....تهیونگ! چطور یادم رفته بود ، تهیونگ یکی از دوستای صمیمیش بود
صدای قدماشو میشنیدم که داشت میومد بالا ، سریع با دو رفتم تو اتاق درو بستم ، رفتم زیر تخت قایم شدم ( مگه بازیه احمق😂)
صدای پاش داشت نزدیک و نزدیک تر میشد فکر کردم دیگه بدتر از این نمیشه اما بلافاصله فهمیدم فکرم اشتباهه وقتی که دستگیره درو کشید و در و باز کرد اومد داخل
دیگه واقعا به چوخ رفتم
ولی هنوز امیدی هست ، چون منو ندیده... سرمو کج کردم ببینم دور و برم چخبره که چشمم به چمدونم افتاد ک باز افتاده کف اتاق ، با دیدن اون همون ی امید کوچیکم رفت ، دیگه حتما میفهمه ک من اینجام
اومد سر چمدون یکی از لباسامو برداشت خوب نگاش کرد و با عصبانیت انداختش زمین
ادامشو میزارم...
لایک؟
کامنت؟
حمایت بشه ادامش میدم نشه هم دلیت میکنم ب خدم زحمت نمیدم نوکر شما ک نیسم!
(ا.ت ویو)
پرش زمانی----->یک هفته بعد
یک هفته ای میشد که از دعوای من و جیمین میگذشت ، از همون شب من خونه مشترکمون رو ترک کردم و پیش یکی از دوستام میمونم
فکر نکنم این رابطه درست شدنی باشه
........
دوستم اسمش شینا بود و اسم شوهرشم تهیونگ بود.... خیلی باهم رابطه خوبی داشتن ، هوف.... کاش منم میتونستم کنار کسی ک دوستش دارم خوشحال باشم.... از اتاق اومدم بیرون رفتم آشپزخونه پیش شینا ، داشت غذا درست میکرد ، اوف چه بوی خوبی میداد ... حالا اگه من باشم میری×نم به همچی😂
پشت سرش وایسادم آروم آروم سرمو بردم نزدیک گوشاش
ا.ت: ترسوندن شینا مث صگ و تولید صدای بسیار ناهنجار*
شینا: جییییییییغغغغغ....
ا.ت: زهر مار دختر مگ چیکارت کردم
شینا: یااااا تو دیوونه ای چیزی هستی؟ بزنم همینجا لهت کنم
ی پوزخند از روی بی اهمیتی زدم و رفتم تو حال
روی مبل نشستم کنترل تی وی رو برداشتم و روشنش کردم، هر شبکه ای میزدم یا صنحه عاشقانه از کیدرما بود یا داشتن از زوجای عاشق میگفتن... خاموشش کردم و کنترل و با حرص پرت کردم رو مبل ، اَه انگار کل دنیا دست ب دست دادن تا منو عذاب بدن
.......
وقت ناهار بود سر میز نشسته بودیم مث آدم داشتیم با آرامش غذامونو میخوردیم که من یهو سرم گیج رفت....
از سر میز پاشدم و بزور خودمو به دستشویی رسوندم.....
خودمو تو آینه نگاه کردم ، نمیتونستم درست ببینم... شیر آبو باز کردم و چند مرتبه به صورتم آب زدم.... چند مین همونجا وایسادم حالم ک بهتر شد از دست شویی اومدم بیرون ک از حال طبقه پایین یه صدای آشنا شنیدم
فاک.... این صدای جیمین بود ، ولی...ولی اون اینجا چی میخاست ، یهو یچیزی یادم اومد....تهیونگ! چطور یادم رفته بود ، تهیونگ یکی از دوستای صمیمیش بود
صدای قدماشو میشنیدم که داشت میومد بالا ، سریع با دو رفتم تو اتاق درو بستم ، رفتم زیر تخت قایم شدم ( مگه بازیه احمق😂)
صدای پاش داشت نزدیک و نزدیک تر میشد فکر کردم دیگه بدتر از این نمیشه اما بلافاصله فهمیدم فکرم اشتباهه وقتی که دستگیره درو کشید و در و باز کرد اومد داخل
دیگه واقعا به چوخ رفتم
ولی هنوز امیدی هست ، چون منو ندیده... سرمو کج کردم ببینم دور و برم چخبره که چشمم به چمدونم افتاد ک باز افتاده کف اتاق ، با دیدن اون همون ی امید کوچیکم رفت ، دیگه حتما میفهمه ک من اینجام
اومد سر چمدون یکی از لباسامو برداشت خوب نگاش کرد و با عصبانیت انداختش زمین
ادامشو میزارم...
لایک؟
کامنت؟
حمایت بشه ادامش میدم نشه هم دلیت میکنم ب خدم زحمت نمیدم نوکر شما ک نیسم!
۸.۸k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.