رمان انتظار پارت ۲
محراب : آره دیگه منم
اری : باشه فهمیدم 😑
هیچی دیگه هرکی نشت سرجای خودش ( میزا تک نفره بود )
منو ارسلان پیش هم افتاد میزامون
مهشاد و مهرابم پیش هم مهشاد روبرو من بود محرابم روبه رو اری
استادمون اومد تو با تعجب نگامون کرد
رفتم از پنجره نگا کردم کسی نیومده بود تو کلاس خودمونم فقط ما چهار تا بودیم ( اری دیا مهشاد مهراب )
دیا : استاد چی شدع چرا با تعجب نگا میکنی
استاد : چون امروز روز اول دانشگاه نیست فرداعه
اری : واقعا ؟؟؟؟؟؟؟
مهشاد : ای بابا چهار ساعت راه اومدیما تا اینجا ( از خونه تا دانشگاه که پیاده اومدن لا دیا )
ببخشید کم بود
خماری خوش بگذره ❤❤❤❤
اری : باشه فهمیدم 😑
هیچی دیگه هرکی نشت سرجای خودش ( میزا تک نفره بود )
منو ارسلان پیش هم افتاد میزامون
مهشاد و مهرابم پیش هم مهشاد روبرو من بود محرابم روبه رو اری
استادمون اومد تو با تعجب نگامون کرد
رفتم از پنجره نگا کردم کسی نیومده بود تو کلاس خودمونم فقط ما چهار تا بودیم ( اری دیا مهشاد مهراب )
دیا : استاد چی شدع چرا با تعجب نگا میکنی
استاد : چون امروز روز اول دانشگاه نیست فرداعه
اری : واقعا ؟؟؟؟؟؟؟
مهشاد : ای بابا چهار ساعت راه اومدیما تا اینجا ( از خونه تا دانشگاه که پیاده اومدن لا دیا )
ببخشید کم بود
خماری خوش بگذره ❤❤❤❤
۱۰.۱k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.