میراث ابدی۲ 💜پــارت۳۴💜 کپ👇
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آبجی: خب من باید برم.
بلند شد و رفت. هنوزم باورم نمیشه ژنرال بنگ چان داییمه. یعنی اگه مامانینا بفهمن چیکا میکنن؟! بلند شدم. از اتاق خارج شدم و رفتم سمت دریاچه. آخه من چطور میتونم پادشاه تاریخساز باشم؟! منی که حتی یه ذره از سیاست نمیدونم. مغزم داغ کرده بود. خودمو انداختم تو آب. صداهای سانشیو بقیه رو میشنیدم ولی اهمیتی ندادم. چشامو بسته بودم. سرم تیر کشید. سردرد خیلی شدیدی گرفتم................ نفس زنان چشامو باز کردم.........
منیجر: آقای مین حالتون خوبه؟
دور و برمو نگاه کردم. تو ماشین بودیم. منو کیم نامجون و کیم تهیونگ و جانگ هوسوک و پارک جیمین و کیم سوک جین و جئون جانگکوک. من اینا را از کجا میشناختم؟............
وی: یونگی یهو چت شد؟
یونگی؟ اسمم یونگیه؟؟؟.............
هوسوک: حالت خوبه یونگی؟؟
بازم اون سر..سردرد............. چشامو باز کردم. سانشیو دیدم. اون چی بود؟ خواب بود؟ عجب خواب عجیبی بود..............
سانشی: میخوایید منو به کشتن بدید؟ آخه چرا یهو پریدید تو آب؟
اثری از عواقب سردرد نبود. بلند شدم. حتی یکمی هم سرم گیج نمیرفت. عجیب بود.............
سانشی: خداراشکر اتفاقی براتون نیفتاد.
ــ بعد از اینکه من تو آب افتادم اتفاقی نیفتاد؟
سانشی: منظورتون چیه شما فقط چند دیقه تو آب بودید.
چی فقط چند دقیقه؟! ولی اصلا...............
+ چیشده؟
بوگوم بود...........
سانشی: عالـ..
تنها کسی که میتونستم اینا را بهش بگم بوگوم بود...........
ــ بوگوم باهات کار دارم.
بوگوم: چه کاری؟
ــ باید بریم یجایی.
بوگوم: کجا؟
ــ کاخ شرقی، عمارتم.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
آبجی: خب من باید برم.
بلند شد و رفت. هنوزم باورم نمیشه ژنرال بنگ چان داییمه. یعنی اگه مامانینا بفهمن چیکا میکنن؟! بلند شدم. از اتاق خارج شدم و رفتم سمت دریاچه. آخه من چطور میتونم پادشاه تاریخساز باشم؟! منی که حتی یه ذره از سیاست نمیدونم. مغزم داغ کرده بود. خودمو انداختم تو آب. صداهای سانشیو بقیه رو میشنیدم ولی اهمیتی ندادم. چشامو بسته بودم. سرم تیر کشید. سردرد خیلی شدیدی گرفتم................ نفس زنان چشامو باز کردم.........
منیجر: آقای مین حالتون خوبه؟
دور و برمو نگاه کردم. تو ماشین بودیم. منو کیم نامجون و کیم تهیونگ و جانگ هوسوک و پارک جیمین و کیم سوک جین و جئون جانگکوک. من اینا را از کجا میشناختم؟............
وی: یونگی یهو چت شد؟
یونگی؟ اسمم یونگیه؟؟؟.............
هوسوک: حالت خوبه یونگی؟؟
بازم اون سر..سردرد............. چشامو باز کردم. سانشیو دیدم. اون چی بود؟ خواب بود؟ عجب خواب عجیبی بود..............
سانشی: میخوایید منو به کشتن بدید؟ آخه چرا یهو پریدید تو آب؟
اثری از عواقب سردرد نبود. بلند شدم. حتی یکمی هم سرم گیج نمیرفت. عجیب بود.............
سانشی: خداراشکر اتفاقی براتون نیفتاد.
ــ بعد از اینکه من تو آب افتادم اتفاقی نیفتاد؟
سانشی: منظورتون چیه شما فقط چند دیقه تو آب بودید.
چی فقط چند دقیقه؟! ولی اصلا...............
+ چیشده؟
بوگوم بود...........
سانشی: عالـ..
تنها کسی که میتونستم اینا را بهش بگم بوگوم بود...........
ــ بوگوم باهات کار دارم.
بوگوم: چه کاری؟
ــ باید بریم یجایی.
بوگوم: کجا؟
ــ کاخ شرقی، عمارتم.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
۱۲.۷k
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.