عشق دردسرساز
«پارت:۲۴»
^طی این مدت که تحقیق میکردم فهمیدم یه نفر رئیس کل اون سازمان کوفتیه یعنی حتی رئیسی که خودمون میشناسیمش برای اون کار میکنه و البته...
+البته چی؟
^همیشه وقتی توی دردسر بودی فکر نکردی که چطور به صورت عجیبی نجات پیدا کردی؟
+مقدمه نگو برو سر اصل مطلب،حرفتو بزن
^اون فرد همیشه فرشته نجات تو بوده و هست برای گرفتن اون عوضی مجبور شدم تورو گروگان بگیرم من اصلا باتو کاری ندارم هدف من اونه، تو یه طعمه ای که اون با پای خودش به دام من بیوفته و منم انتقام اون رنجی که بعد اخراج شدنم کشیدمو ازش بگیرم
+تویه عوضی بیشتر نیستی
یه تف توی صورتش کردم که عصبی صندلی ای که بهش بسته بودمو کشید و به زور برد توی یه اتاق بزرگ
^الان حالیت میکنم عوضی کیه
سرمو برد زیر آبی که توی وان پر کرده بود و بعد از چندین دقیقه که دیگه نمیتونستم نفس بکشم آوردم بیرون و سیلی محکمی زد که لبم پاره شد و خون اومد...
یه چاقو برداشتو نوک چاقورو روی ترقوه ام فشار داد که از درد صورتم جمع شد و با نفرت نگاهش میکردم.
فشارش دادو برید و خون لباسمو خیس کرد
^بفهم داری به کی توهین میکنی دختر کوچولو
-توام بفهم دست رو کی بلند کردی پسر کوچولو
هردومون برگشتیم که دیدم تهیونگ با لباس مخصوص عملیات ویژه سازمان و با درجه ای که رو لباسش بود دهنم باز موند عینک آفتابیشو برداشت و داد زد بیاین تو...همه افراد سازمان ریختن داخل اتاقو جیهون اون مرد هیکل گنده رو کشید و انداخت زمین
-ببینم به سربازات یاد ندادی با ادب باشن؟
^هه جنابعالی کی باشی که داری تموم برنامه های منو خراب میکنی؟
-من کیم؟ وی
منم که داشتم از درد زخم ترقوه ام به خودم میپیچیدم با شنیدن چیزی که تهیونگ گفت مکث کردم
^و..و...ولی
-اره قرار نبود من باشم هوم؟اون رئیسی که مو به تنت سیخ میکرد؟ چطور جرعت اینو به خودت دادی که روعشق من دست بلند کنی ؟
به سمتش حمله ور شد و تا میخورد کتکش زد و کشوندش جلوی پاهای من...سرشو کرد توی همون وان پر از آبی که سعی داشت منو خفه کنه...
تقلا هاشو با چشم میدیدم اما هنوز تو شوک حرفاش بودم و عجیب تر اینکه اون فرد همون تهیونگی بود که خودم شخصا محافظش شده بودم.
درد بدی توی سرم پیچید که داد زدم آییییییی
تهیونگ اونو ول کردو دوید طرفم و دست و پامو باز کرد
-مورا خوبی؟ باهام حرف بزن موراااا
توی بغلش از حال رفتم.
-شماها بیاید این تنه لشو ببریدش عجله کنید
(لایک و کامنت فراموش نشه😉)
^طی این مدت که تحقیق میکردم فهمیدم یه نفر رئیس کل اون سازمان کوفتیه یعنی حتی رئیسی که خودمون میشناسیمش برای اون کار میکنه و البته...
+البته چی؟
^همیشه وقتی توی دردسر بودی فکر نکردی که چطور به صورت عجیبی نجات پیدا کردی؟
+مقدمه نگو برو سر اصل مطلب،حرفتو بزن
^اون فرد همیشه فرشته نجات تو بوده و هست برای گرفتن اون عوضی مجبور شدم تورو گروگان بگیرم من اصلا باتو کاری ندارم هدف من اونه، تو یه طعمه ای که اون با پای خودش به دام من بیوفته و منم انتقام اون رنجی که بعد اخراج شدنم کشیدمو ازش بگیرم
+تویه عوضی بیشتر نیستی
یه تف توی صورتش کردم که عصبی صندلی ای که بهش بسته بودمو کشید و به زور برد توی یه اتاق بزرگ
^الان حالیت میکنم عوضی کیه
سرمو برد زیر آبی که توی وان پر کرده بود و بعد از چندین دقیقه که دیگه نمیتونستم نفس بکشم آوردم بیرون و سیلی محکمی زد که لبم پاره شد و خون اومد...
یه چاقو برداشتو نوک چاقورو روی ترقوه ام فشار داد که از درد صورتم جمع شد و با نفرت نگاهش میکردم.
فشارش دادو برید و خون لباسمو خیس کرد
^بفهم داری به کی توهین میکنی دختر کوچولو
-توام بفهم دست رو کی بلند کردی پسر کوچولو
هردومون برگشتیم که دیدم تهیونگ با لباس مخصوص عملیات ویژه سازمان و با درجه ای که رو لباسش بود دهنم باز موند عینک آفتابیشو برداشت و داد زد بیاین تو...همه افراد سازمان ریختن داخل اتاقو جیهون اون مرد هیکل گنده رو کشید و انداخت زمین
-ببینم به سربازات یاد ندادی با ادب باشن؟
^هه جنابعالی کی باشی که داری تموم برنامه های منو خراب میکنی؟
-من کیم؟ وی
منم که داشتم از درد زخم ترقوه ام به خودم میپیچیدم با شنیدن چیزی که تهیونگ گفت مکث کردم
^و..و...ولی
-اره قرار نبود من باشم هوم؟اون رئیسی که مو به تنت سیخ میکرد؟ چطور جرعت اینو به خودت دادی که روعشق من دست بلند کنی ؟
به سمتش حمله ور شد و تا میخورد کتکش زد و کشوندش جلوی پاهای من...سرشو کرد توی همون وان پر از آبی که سعی داشت منو خفه کنه...
تقلا هاشو با چشم میدیدم اما هنوز تو شوک حرفاش بودم و عجیب تر اینکه اون فرد همون تهیونگی بود که خودم شخصا محافظش شده بودم.
درد بدی توی سرم پیچید که داد زدم آییییییی
تهیونگ اونو ول کردو دوید طرفم و دست و پامو باز کرد
-مورا خوبی؟ باهام حرف بزن موراااا
توی بغلش از حال رفتم.
-شماها بیاید این تنه لشو ببریدش عجله کنید
(لایک و کامنت فراموش نشه😉)
۴۱.۲k
۱۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.