عمارت خونین(پارت7)🖤
وگرنه میدونم چطور خفش کنم که
دیدم یک دفعه سوجون داره میاد
با دیدنش لبخندی به لبم اومد بلند شدم وبهش دست ودادم گفتم:چطوریییی دوست قدیمی؟
گفت،:عالیم ولی انگار این چند روزه زندگی بر وقف مراد تو نبود مافیا
جونگکوک:واقعا نبوده
حالا این را ببخیال سوجون باید بهم کمک کنی تا تهیونگا فراری بدم
سوجون:تو نیازی به من نداری به این کار
جونگکوک:اگه نداشتم بهت نمیگفتم
کمکم کن
سوجون:با کمال میل
جونگکوک:خیلی توی عمارت کار دارم باید برم وگرنه وایمیسادم
سوجون:برو من شب میام تا برنامه هارا بریزیم برای فرارش
جونگکوک:اوکی
اوکیی گفتم وبه سمت در حرکت کردم سوجون رئیس این بار بود ویکی از دوستام توی عملیاتام خیلی کمکم میکرد داشتم سمت ماشین میرفتم که با صدای تیراندازی به عقب برگشتم
چند تا صدای تیر میومد
اسلحم را برداشتم ویواش وارد شدم
دیدم هیچکس سالم نیست همه را زدن
رفتم جلو تر دیدم سوجون غرق خونه باورم نمیشد باورم نمیشد همه چی توی این چند لحظه اتفاق افتاد
سریع به طرفش رفتم و
گفتم:سوجون سوجون بیدار شوووووووو
سوجون:ان ا انگار ش یشی شیشه ع عمر عمره م م م منم ا ایتن اینجا به به پ پایان رس رسید
جونگکوک ،:حرف نزنننن
ککی بود کی بوددددد ؟
سوجون: ن ن ندی ندیم ندیم
جونگکوک:
دیدم یک دفعه چشماشا بست دیگه نبضش نمیزد باورک نمیشد این اتفاق افتاد
داد زدم کی وقتی من توی این بار بودم جرئت کرده حمله کنههههه😡😡میکشمتونننن قول میدم اگه انتقام سوجون را ازتون نگیرم اسممم جئون نیستتتت😡عوضیااااا
با داد از اونجا زدم بیرون وزنگ زدم شوگا
اعصابم خورد بود به شوگا گفتم بیاند اینجارا تمیز کنند وبرن سوجونا خاک کنند اون هیچکسو نداشت
سوار ماشین شدم دستام پر خون بود همینطوری به سمتت عمارت حرکت کردم الان از قبل اعصابممم بدتر خاکیشیر شده بود
با سرعت زیاد حرکت کردم وبا شدت رفتن داخل عمارت همه با دیدن سر ووضعیه خونیه من ترسیدن
محکم وارد اتاق کارم شدند نامجون وشوگا رفته بودند کارای اونجا را بکنند به بقیه هم گقته بوم توی اتاق جلسه جمع شند
رفتم از توی اتاق این دختره را در اوردیم حالش خوب نبود ولی برای منم مهم نبود
کشوندمش سمت اتاق جلسه
درا محکم با پام باز کردم ووارد شدم واین دختره را انداختم جلو
همه گفتند:ارباب باز چیکار این داری ؟
جونگکوک: بی توجه به بقیه خم شدم وبا دستم چونه دختره را گرفتم بالا وگفتم:دختر جون خوب به حرفام گوش میدی وکرنه تضمین نمیکنم بعدش زنده باشی😏
ا٫ت: چ چی از جون من میخوای
جونگکوک:بایدددد وکیلم بشی
ا٫ت: هع چی چی؟وکیلت بشم؟؟؟من عمرااا وکیل مافیا های عوضی مثل شما بشم
جونگکوک:
با این حرفش روانی شدم یک سیلی محکم زدمش
که
جیهوپ:جونگکوککک دیگه داذی زیاده روی میکنی😡تو کی تاحالا یا دخترا سر وکله میزنی؟
جونگکوک:
جیهوپ خفههه شوووو
سوجون مردد
تهیونگ به خاطر این عوضی زندانه
ومن اصلا اعصاب خوبی ندارم
جیهوپ:اما
جونگکوک:اما نداریم همین که گفتم
ا٫ت:من وکیل تو نمیشمممم من به خاطر اینکه زنده بمونم کاری که این چند سال با شرافتمندی انجام دادم را برای او انجام نمیدممم
جونگکوک:باشه خودت خواستی
اومدم اسلحم را در بیارم ویک تیر توی مغزش خالی کنم که با باز شدن در ودیدن کسی که اومد لبخندی به لبم اومد که یاعث شد همه این اتفاقات را فراموش کنم
کای اومده بود کای
یکی از قدیمی ترین دوستام وکسی که مثل دست راستم بود
با دیدنش گفتم:کاییی
کای:چطوری ارباب؟
جیهوپ:واوو کای
جیمین: اومدی رفیق؟
جین:پس بلاخره اومدی
کای:ارباب عملیات با موفقیت انجام شد
جونگکوک:میدونم کارتا درست انجام میدی
کای:اوه این دختره کیه؟
چرا اینقدر سر وضعش نابوده
جونگکوک:کس خاصی نیست تا قبل اومدن تو میخواستم بکشمش الان دیگه وقتشا ندارم
جین:این دختره را بنداز توی اتاقش تا من بینیم بعدش باهاش چیکار کنم
حمایتت یادتون نرههه
دیدم یک دفعه سوجون داره میاد
با دیدنش لبخندی به لبم اومد بلند شدم وبهش دست ودادم گفتم:چطوریییی دوست قدیمی؟
گفت،:عالیم ولی انگار این چند روزه زندگی بر وقف مراد تو نبود مافیا
جونگکوک:واقعا نبوده
حالا این را ببخیال سوجون باید بهم کمک کنی تا تهیونگا فراری بدم
سوجون:تو نیازی به من نداری به این کار
جونگکوک:اگه نداشتم بهت نمیگفتم
کمکم کن
سوجون:با کمال میل
جونگکوک:خیلی توی عمارت کار دارم باید برم وگرنه وایمیسادم
سوجون:برو من شب میام تا برنامه هارا بریزیم برای فرارش
جونگکوک:اوکی
اوکیی گفتم وبه سمت در حرکت کردم سوجون رئیس این بار بود ویکی از دوستام توی عملیاتام خیلی کمکم میکرد داشتم سمت ماشین میرفتم که با صدای تیراندازی به عقب برگشتم
چند تا صدای تیر میومد
اسلحم را برداشتم ویواش وارد شدم
دیدم هیچکس سالم نیست همه را زدن
رفتم جلو تر دیدم سوجون غرق خونه باورم نمیشد باورم نمیشد همه چی توی این چند لحظه اتفاق افتاد
سریع به طرفش رفتم و
گفتم:سوجون سوجون بیدار شوووووووو
سوجون:ان ا انگار ش یشی شیشه ع عمر عمره م م م منم ا ایتن اینجا به به پ پایان رس رسید
جونگکوک ،:حرف نزنننن
ککی بود کی بوددددد ؟
سوجون: ن ن ندی ندیم ندیم
جونگکوک:
دیدم یک دفعه چشماشا بست دیگه نبضش نمیزد باورک نمیشد این اتفاق افتاد
داد زدم کی وقتی من توی این بار بودم جرئت کرده حمله کنههههه😡😡میکشمتونننن قول میدم اگه انتقام سوجون را ازتون نگیرم اسممم جئون نیستتتت😡عوضیااااا
با داد از اونجا زدم بیرون وزنگ زدم شوگا
اعصابم خورد بود به شوگا گفتم بیاند اینجارا تمیز کنند وبرن سوجونا خاک کنند اون هیچکسو نداشت
سوار ماشین شدم دستام پر خون بود همینطوری به سمتت عمارت حرکت کردم الان از قبل اعصابممم بدتر خاکیشیر شده بود
با سرعت زیاد حرکت کردم وبا شدت رفتن داخل عمارت همه با دیدن سر ووضعیه خونیه من ترسیدن
محکم وارد اتاق کارم شدند نامجون وشوگا رفته بودند کارای اونجا را بکنند به بقیه هم گقته بوم توی اتاق جلسه جمع شند
رفتم از توی اتاق این دختره را در اوردیم حالش خوب نبود ولی برای منم مهم نبود
کشوندمش سمت اتاق جلسه
درا محکم با پام باز کردم ووارد شدم واین دختره را انداختم جلو
همه گفتند:ارباب باز چیکار این داری ؟
جونگکوک: بی توجه به بقیه خم شدم وبا دستم چونه دختره را گرفتم بالا وگفتم:دختر جون خوب به حرفام گوش میدی وکرنه تضمین نمیکنم بعدش زنده باشی😏
ا٫ت: چ چی از جون من میخوای
جونگکوک:بایدددد وکیلم بشی
ا٫ت: هع چی چی؟وکیلت بشم؟؟؟من عمرااا وکیل مافیا های عوضی مثل شما بشم
جونگکوک:
با این حرفش روانی شدم یک سیلی محکم زدمش
که
جیهوپ:جونگکوککک دیگه داذی زیاده روی میکنی😡تو کی تاحالا یا دخترا سر وکله میزنی؟
جونگکوک:
جیهوپ خفههه شوووو
سوجون مردد
تهیونگ به خاطر این عوضی زندانه
ومن اصلا اعصاب خوبی ندارم
جیهوپ:اما
جونگکوک:اما نداریم همین که گفتم
ا٫ت:من وکیل تو نمیشمممم من به خاطر اینکه زنده بمونم کاری که این چند سال با شرافتمندی انجام دادم را برای او انجام نمیدممم
جونگکوک:باشه خودت خواستی
اومدم اسلحم را در بیارم ویک تیر توی مغزش خالی کنم که با باز شدن در ودیدن کسی که اومد لبخندی به لبم اومد که یاعث شد همه این اتفاقات را فراموش کنم
کای اومده بود کای
یکی از قدیمی ترین دوستام وکسی که مثل دست راستم بود
با دیدنش گفتم:کاییی
کای:چطوری ارباب؟
جیهوپ:واوو کای
جیمین: اومدی رفیق؟
جین:پس بلاخره اومدی
کای:ارباب عملیات با موفقیت انجام شد
جونگکوک:میدونم کارتا درست انجام میدی
کای:اوه این دختره کیه؟
چرا اینقدر سر وضعش نابوده
جونگکوک:کس خاصی نیست تا قبل اومدن تو میخواستم بکشمش الان دیگه وقتشا ندارم
جین:این دختره را بنداز توی اتاقش تا من بینیم بعدش باهاش چیکار کنم
حمایتت یادتون نرههه
۱۷.۱k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.