🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
دیانا: ارسلان دستشو توی بهشتم جلو و عقب میکرد و از درد فقط ناله های ریز میکردم .
ارسلان: دیانا بیحال روی صندلی افتاده بود و ار* ضا شده بود
دیانا: ارسلان بسه دیگه
ارسلان: ناخونمو بیرون کشیدم و گفتم : اینم از تنبیه تو
دیا: خیلی بدی ارسلان
ارسلان: دستمو روی سینش فشار دادم
دیانا: آی
ارسلان: هنوز بدمو ندیدی
دیانا: هوففف .... رسیدیم ویلا و ارسلان رهام بغل زد و رفتیم داخل
ارسلان: بعد خوابوندن رهام روی تخت متین و نیکا با دیانا رفتیم تو اتاق
دیانا: ارسلان تروخدا برو یکم خوراکی بگیر برآم
ارسلان: الان نه عصر میریم
دیانا: قول .؟
ارسلان: قوللل
دیانا: باشههه ... لباسمو عوض کردم و یه لباس راحتی و پوشیده تنم کردم
ارسلان: با دیانا خارج شدیم نشستیم رو کاناپه که زنگ در ویلا به صدا در اومد
دیانا: فک کنم غذا اوردنننن
ارسلان: باشه رفتم شکمو
دیانا: ارسلان دم در ویلا رفت و بعدش با کلی بسته های غذایی و غذا برگشت
دیانا: ارسلان دستشو توی بهشتم جلو و عقب میکرد و از درد فقط ناله های ریز میکردم .
ارسلان: دیانا بیحال روی صندلی افتاده بود و ار* ضا شده بود
دیانا: ارسلان بسه دیگه
ارسلان: ناخونمو بیرون کشیدم و گفتم : اینم از تنبیه تو
دیا: خیلی بدی ارسلان
ارسلان: دستمو روی سینش فشار دادم
دیانا: آی
ارسلان: هنوز بدمو ندیدی
دیانا: هوففف .... رسیدیم ویلا و ارسلان رهام بغل زد و رفتیم داخل
ارسلان: بعد خوابوندن رهام روی تخت متین و نیکا با دیانا رفتیم تو اتاق
دیانا: ارسلان تروخدا برو یکم خوراکی بگیر برآم
ارسلان: الان نه عصر میریم
دیانا: قول .؟
ارسلان: قوللل
دیانا: باشههه ... لباسمو عوض کردم و یه لباس راحتی و پوشیده تنم کردم
ارسلان: با دیانا خارج شدیم نشستیم رو کاناپه که زنگ در ویلا به صدا در اومد
دیانا: فک کنم غذا اوردنننن
ارسلان: باشه رفتم شکمو
دیانا: ارسلان دم در ویلا رفت و بعدش با کلی بسته های غذایی و غذا برگشت
۱۹.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.