همه می خوایم معلم دیگری باشیم.میخوایم درس بدیم.میخوایم ای
همه می خوایم معلم دیگری باشیم.میخوایم درس بدیم.میخوایم ایرادات دیگران از نوع زندگی ورفتار کردار منش آداب.حتی نوع نگاه دیگران طوری باشه که خودمون پسند میکنیم باشه.
در عین حال که ممکنه طرفی که معلم بازی داره برای ما در میاره ومیخواد به ما درس یا آموزش تغییر بده. خودش تو کارش .تو روش رفتارش .تو زندگیه شخصیش مثل خر گیر کرده . اونوقت رو زندگیش یک روتوش یا مثل کسی که جلوی آیینه نشسته وبا پودر وکرم وصدها لوازم آرایشی کک ومک. وچاله چوله صورتش رو یا با عمل زیبایی دماغ. وگونه اش رو چین صورتش رومیخواد در ظاهر از بین ببره میکشه. تا کسی واقعیت زندگیش رو نبینه وخودش رو آقا ویا خانم معلمی موفق جلوه بده.
این عمق خودخواهیه که خودمون هیچ تغییری نکنیم از طرف مقابل انتظار حرف شنوی وتغییر داشته باشیم
🌷🌷🌷
خانم معلم همیشه پالتویش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت.
آنروز مادرِ دخترک را خواست.
او به مادر گفت: "متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکزی داره و اصلا چیزی یاد نمیگیره."
ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد.
وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهی خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: "چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!"
دختر خندید و گفت "مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده."
خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران می اندازیم در حالیکه این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم....!!
در عین حال که ممکنه طرفی که معلم بازی داره برای ما در میاره ومیخواد به ما درس یا آموزش تغییر بده. خودش تو کارش .تو روش رفتارش .تو زندگیه شخصیش مثل خر گیر کرده . اونوقت رو زندگیش یک روتوش یا مثل کسی که جلوی آیینه نشسته وبا پودر وکرم وصدها لوازم آرایشی کک ومک. وچاله چوله صورتش رو یا با عمل زیبایی دماغ. وگونه اش رو چین صورتش رومیخواد در ظاهر از بین ببره میکشه. تا کسی واقعیت زندگیش رو نبینه وخودش رو آقا ویا خانم معلمی موفق جلوه بده.
این عمق خودخواهیه که خودمون هیچ تغییری نکنیم از طرف مقابل انتظار حرف شنوی وتغییر داشته باشیم
🌷🌷🌷
خانم معلم همیشه پالتویش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت.
آنروز مادرِ دخترک را خواست.
او به مادر گفت: "متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکزی داره و اصلا چیزی یاد نمیگیره."
ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد.
وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهی خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: "چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!"
دختر خندید و گفت "مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده."
خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران می اندازیم در حالیکه این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم....!!
۴.۴k
۲۳ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.