دُختَر کوچولو وَ مافیاْ
دُختَر کوچولو وَ مافیاْ
part.5
ا.ت:اوح اوح چ خبره میکرفن بیارم خدمتتون
کوک با چشای قرمز برگشت سمتم و گف لال شو
ا.ت:نمیشم.
کوک :بش
خودشو نزدیک من کردو گف بعد کلاس بیا جلو بوفه
ا.ت :برا چ
کوک میخاس حرف بزنه ک معلم از اون طرف رید ت زندگیمون
امروز امتحان تاریخ داشتیم
وایی
*
امتحان ده تا سوال بودو منم با تقلب نه تاشو نوشتم
و اومدم بیرون
دیدم کوک داره صدام میکنه
کوک:هی بیا اینجا(یواش )
ا.ت :وایسا
کوک منتظرم موند ومنم مث جوجه اردک افتادم دنبالش
ک کوک جلو بوفه وایساد
و با عصبانیت برگشت پیشم
(یا ابلفضل )
ادامه دارد... .
part.5
ا.ت:اوح اوح چ خبره میکرفن بیارم خدمتتون
کوک با چشای قرمز برگشت سمتم و گف لال شو
ا.ت:نمیشم.
کوک :بش
خودشو نزدیک من کردو گف بعد کلاس بیا جلو بوفه
ا.ت :برا چ
کوک میخاس حرف بزنه ک معلم از اون طرف رید ت زندگیمون
امروز امتحان تاریخ داشتیم
وایی
*
امتحان ده تا سوال بودو منم با تقلب نه تاشو نوشتم
و اومدم بیرون
دیدم کوک داره صدام میکنه
کوک:هی بیا اینجا(یواش )
ا.ت :وایسا
کوک منتظرم موند ومنم مث جوجه اردک افتادم دنبالش
ک کوک جلو بوفه وایساد
و با عصبانیت برگشت پیشم
(یا ابلفضل )
ادامه دارد... .
۴.۲k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.