بهشت من
بهشت من
پارت دوازدهم
(رامتین)
انگار زندگیم رو ازم گرفتن حالم خیلی بد بود
ماشینی که زده بود به بهش راننده پیاده شد مردم دور الیا جمع شده بودن یکی داد میزد زنگ بزنید امبولانس سریع رفتم پیشش الیا روی زمین افتاده بود از سرش یه کوچولو خون میومد
رامتین:الیا بلند شو الیاااااااااا(باصدای بلند)
ناشناس:میشناسید ایشون رو ؟
رامتین:بله
امبولانس رسید نذاشتن من سوارشم با ماشین پشتشون راه افتادم رسیدیم بیمارستان سریع الیا رو به بخش ارژانس بردن بیرون نشسته بودم که دیدم دریا و دامون دارن بدو بدو میان این سمت
(دامون)
حالم خیلی بد بود الیا معلوم نبود کجا بود چه بلایی سرش امده تو همین فکر بودم که الیا زنگ زد
دامون:الو الیا خودنی
پرستار:سلام خانم الیا برزگر الان توی بیمارستان هستن و وضیتشون وخیمه
دامون:برای چی؟(بانارحتی)
پرستار:اقا اروم باشید ایشون تصادف کردن
دامون:کدوم بیمارستان
همچی رو بهم گفت راه افتادم سمت به دریا هم خبر دادم گفت به پدر مادرش خبر میدم
رسیدم بیمارستان دیدم رامتین عوضی هم اونجاس یقه رامتین گرفتم
دامون:عوضی با الیا چی کار کردی؟ هان(باداد)
پرستار:اقا لطفا اروم تر ایجا بیمارستانه
ولش کردم ،چند ساعتی بود نشسته بودیم مامان باباش امده بودن دکتر از اتاق عمل امد بیرون
دکتر:حالشون فعلا خوبه ولی باید توی بیمارستان باشه خدا سلامتی بده
خیالم راحت شدم نشستم رو صندلی
پارت دوازدهم
(رامتین)
انگار زندگیم رو ازم گرفتن حالم خیلی بد بود
ماشینی که زده بود به بهش راننده پیاده شد مردم دور الیا جمع شده بودن یکی داد میزد زنگ بزنید امبولانس سریع رفتم پیشش الیا روی زمین افتاده بود از سرش یه کوچولو خون میومد
رامتین:الیا بلند شو الیاااااااااا(باصدای بلند)
ناشناس:میشناسید ایشون رو ؟
رامتین:بله
امبولانس رسید نذاشتن من سوارشم با ماشین پشتشون راه افتادم رسیدیم بیمارستان سریع الیا رو به بخش ارژانس بردن بیرون نشسته بودم که دیدم دریا و دامون دارن بدو بدو میان این سمت
(دامون)
حالم خیلی بد بود الیا معلوم نبود کجا بود چه بلایی سرش امده تو همین فکر بودم که الیا زنگ زد
دامون:الو الیا خودنی
پرستار:سلام خانم الیا برزگر الان توی بیمارستان هستن و وضیتشون وخیمه
دامون:برای چی؟(بانارحتی)
پرستار:اقا اروم باشید ایشون تصادف کردن
دامون:کدوم بیمارستان
همچی رو بهم گفت راه افتادم سمت به دریا هم خبر دادم گفت به پدر مادرش خبر میدم
رسیدم بیمارستان دیدم رامتین عوضی هم اونجاس یقه رامتین گرفتم
دامون:عوضی با الیا چی کار کردی؟ هان(باداد)
پرستار:اقا لطفا اروم تر ایجا بیمارستانه
ولش کردم ،چند ساعتی بود نشسته بودیم مامان باباش امده بودن دکتر از اتاق عمل امد بیرون
دکتر:حالشون فعلا خوبه ولی باید توی بیمارستان باشه خدا سلامتی بده
خیالم راحت شدم نشستم رو صندلی
۵.۰k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.