وانشات کوکی پارت۱
وانشات کوکی پارت۱
2 سالی میشه که طرفدار پرو پا قرص بی تی اس هستی.همهی وسایلای اتاقت هم یا عکس جانگ کوکه یا ارم بی تی اس.
داری تو اینستا میگردی که یه پست مربوط به بی تی اس میبینی.بازش میکنی و شروع میکنی به خوندن:
بی تی اس در تاریخ.......به ایران میاد .ارمی ها خودتونو اماده کنین .
بعد از خوندن پست با ابرویی بالا میندازی و با خودت میگی:ای کاش واقعا میومدن. من که میدونم الکیه.
بعد از خاموش کردن گوشیت میری و تلوزیون رو روشنن میکنی.ماهواره رو که باز کردی با این مواجه شدی:
بالاخره گروه پر طرفدار بی تی اس در تاریخ......به ایران میرن و کنسرتی اجرا میکنن.
قطره اشکی رو گونت از خوشحالی میچکه.از خوشحالی تو خونه همینجور جیغ میزنی و بالا و پایین میپری.
زنگ میزنی به دوستت:ا/ت خبرو شنیدی؟بالاخره به ارزوم میرسم.
دوستت:اره شنیدم.دارم از خوشحالی بال در میارم.
بعد از صحبت با دوستت تاریخ امروزو نگاه میکنی.3 روز دیگه بی تی اس میخوان بیان.
قراره کنسرت رو تو ورزشگاه ازادی اجرا کنن.با خوشحالی سایتی که تو اخبار برای خرید بلیط گفته بود رو میزنی و کل پولاتو برای نشستن در ردیف اول کنسرت میدی.حداقل باید 3 سال بگذره تا بتونی دوباره اونمقدار پولو جمع کنی.ولی با خودت میگی:می ارزه!
با خخودت میگی:من ارمی بمب ندارم چیکار کنم؟
فکر میکنی و میگی فردا اگه مغازه عموی دوستم باز باشه با هم میریم و ازش میخریم.(دایی دوستت مغازه وسایل بی تی اس رو داره و ارمی بمب هاشم وارداتی و خبلی گرونن)
به دوستت میزنگی:ا/ت سلام خوبی؟به عموت بگو ارمی بمب ها رو نگه داره تا فردا بیام ازش بخرم.
دوستت:باش.گودبای.
میری با هزار تا فکر میخوابی.
............
فردا:
با فکر بی تی اس از خواب بلند میشی.از وقتی فهمیدی میخوان بیان تمام فکر و ذهنت همینه.
ساعتو نگاه میکنی:ساعت 10 صبح
لباساتو میپوشی و به دوستت میزنگی:ا/ت لباساتو بپوش میام دنبالت بریم مغازه عموت.
از خونه میزنی بیرون و میری دنبال دوستت.از خوشحلی همش تو ماشینتونن اهنگای بی تی اس پخش میشه.
میرسی به مغازه عموی دوستت و یه ارمی بمب یا 1 فتو بوک 100 صفحه ای میخری که پولش خیلی زیاد شده و اونم از بابات قرض گرفتی.
با دوستت میرین خونه خودت.(چون دانشجویی خونه مجردی داری)
.......
روز کنسرت:
با خوشحالی ساعت 6 صبح بیدار میشی.بهترین لباساتو میپوشی و چون دختر خیلی خوشگلی هم هستی صد برابر به زیباییت و جذابیتت اضافه میشه.
میری دنبال دوستت و با هم به سمت سالن کنسرت میری.چون کارای که قبل از کنسرت باید بکنی خیلی زیادن باید سریع راه میافتادی.
کنسرت ساعت 4 شروع میشد.
به سمت ورزشگاه رفتید و با صف مردم مواجه شدی.از روی رضایت لبخندی میزنی:حداقل منو دوستم ردیف اولیم.
بعد از 3 ساعت وایسادت تو صف و تشخیص هویت و کارای دیگه میبینی ساعت 1 ظهره.
از بوفه یه سانندویچ با دوستت میگیری و میخوری.
ساعت 2 شد.
بالاخره بهمون اجازه دادن که بریم تو.صندلیمون رو پیدا کردیم و نشستیم.خیلی نزدیک به زمین بود.
ساعت3 و نیم شد.همه نشسته بودن.کمکم سالن چرافاش خاموش شد و فقط نور صحنه روشن بود.
ساعت 4:بعد از دیدن موزیک ویدیو ها بالاخره ...........لحظه ای که 2 سال منتظرش بودی.
بی تی اس با تمام ابهتش اومد روی صحنه.
همشون از عکساشون 100 هزار برابر جذاب تر و زیبا تر بودن.ولی تنها کسی که نگاهت روش میچرخید جانگ کوک بود.تعظیمی کردن و شوع کردن به رقصیدن و خوندن.از چشات ابشار میومد بیرون.بهترین لحظه ی زندگیت بود.باورت نمیشه که بعد از 2 سال نشستن پشت مانیتور و دیدن اونا از صفحه گوشی یا لب تاب بالاخره داری از نزدیک میبینشون.
شوگا و جانگ کوک همینجور دور استیج میچرخیدن.جانگوگ داشت به سمت ردیف تو میومد که احساس کردی قلبت وایسادو دستات سرد شد.
تا حالاهمچین حسی نداشتی.
جانگ کوک همینطور که داشت اهنگ میخوند اومد نزدیکت.و نشانه قلب کره ای رو به سمتت گرفت.خشکت زده بود.به خودت اومدی که رفته بود پیش اعضا.
گذاشتی رو حساب اینکه به تمام طرفداراش همین کارو انجام میده.
بعد از اتمام کنسرت و کلی خندیدن به کار های اعضا ساعتو دیدی:ساعت 8
قرار بود فنساین در ساعت 8 و 40 اجرا بشه.به ترتیب کسایی که پول بلیط فنساین رو داده بودن رفتن و نشستن.تو و دوست هم جزعشون بودی.
ولی بدبختی این بود که تو ردیف اخر بودی.
بعد از 30 دقیقه اعضا اومدن و روی صندلی هاشون نشستن.
جانگ کوک رو دیدی.بهت نگاهی انداخ و صندلی اول از سمت راست نشست.
خوشبه حال بود چون کره ای بلد بودی.
اعضا همینطور به طرفدارا امضا میدادن و حرف میزدن که نوبت به تو رسید بلند شدی و از سمت چپ شروع کردی.دستات میلرزید.
ادامه داره.......
ویسگون نمیزاره بیشتر بنویسم😵
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
2 سالی میشه که طرفدار پرو پا قرص بی تی اس هستی.همهی وسایلای اتاقت هم یا عکس جانگ کوکه یا ارم بی تی اس.
داری تو اینستا میگردی که یه پست مربوط به بی تی اس میبینی.بازش میکنی و شروع میکنی به خوندن:
بی تی اس در تاریخ.......به ایران میاد .ارمی ها خودتونو اماده کنین .
بعد از خوندن پست با ابرویی بالا میندازی و با خودت میگی:ای کاش واقعا میومدن. من که میدونم الکیه.
بعد از خاموش کردن گوشیت میری و تلوزیون رو روشنن میکنی.ماهواره رو که باز کردی با این مواجه شدی:
بالاخره گروه پر طرفدار بی تی اس در تاریخ......به ایران میرن و کنسرتی اجرا میکنن.
قطره اشکی رو گونت از خوشحالی میچکه.از خوشحالی تو خونه همینجور جیغ میزنی و بالا و پایین میپری.
زنگ میزنی به دوستت:ا/ت خبرو شنیدی؟بالاخره به ارزوم میرسم.
دوستت:اره شنیدم.دارم از خوشحالی بال در میارم.
بعد از صحبت با دوستت تاریخ امروزو نگاه میکنی.3 روز دیگه بی تی اس میخوان بیان.
قراره کنسرت رو تو ورزشگاه ازادی اجرا کنن.با خوشحالی سایتی که تو اخبار برای خرید بلیط گفته بود رو میزنی و کل پولاتو برای نشستن در ردیف اول کنسرت میدی.حداقل باید 3 سال بگذره تا بتونی دوباره اونمقدار پولو جمع کنی.ولی با خودت میگی:می ارزه!
با خخودت میگی:من ارمی بمب ندارم چیکار کنم؟
فکر میکنی و میگی فردا اگه مغازه عموی دوستم باز باشه با هم میریم و ازش میخریم.(دایی دوستت مغازه وسایل بی تی اس رو داره و ارمی بمب هاشم وارداتی و خبلی گرونن)
به دوستت میزنگی:ا/ت سلام خوبی؟به عموت بگو ارمی بمب ها رو نگه داره تا فردا بیام ازش بخرم.
دوستت:باش.گودبای.
میری با هزار تا فکر میخوابی.
............
فردا:
با فکر بی تی اس از خواب بلند میشی.از وقتی فهمیدی میخوان بیان تمام فکر و ذهنت همینه.
ساعتو نگاه میکنی:ساعت 10 صبح
لباساتو میپوشی و به دوستت میزنگی:ا/ت لباساتو بپوش میام دنبالت بریم مغازه عموت.
از خونه میزنی بیرون و میری دنبال دوستت.از خوشحلی همش تو ماشینتونن اهنگای بی تی اس پخش میشه.
میرسی به مغازه عموی دوستت و یه ارمی بمب یا 1 فتو بوک 100 صفحه ای میخری که پولش خیلی زیاد شده و اونم از بابات قرض گرفتی.
با دوستت میرین خونه خودت.(چون دانشجویی خونه مجردی داری)
.......
روز کنسرت:
با خوشحالی ساعت 6 صبح بیدار میشی.بهترین لباساتو میپوشی و چون دختر خیلی خوشگلی هم هستی صد برابر به زیباییت و جذابیتت اضافه میشه.
میری دنبال دوستت و با هم به سمت سالن کنسرت میری.چون کارای که قبل از کنسرت باید بکنی خیلی زیادن باید سریع راه میافتادی.
کنسرت ساعت 4 شروع میشد.
به سمت ورزشگاه رفتید و با صف مردم مواجه شدی.از روی رضایت لبخندی میزنی:حداقل منو دوستم ردیف اولیم.
بعد از 3 ساعت وایسادت تو صف و تشخیص هویت و کارای دیگه میبینی ساعت 1 ظهره.
از بوفه یه سانندویچ با دوستت میگیری و میخوری.
ساعت 2 شد.
بالاخره بهمون اجازه دادن که بریم تو.صندلیمون رو پیدا کردیم و نشستیم.خیلی نزدیک به زمین بود.
ساعت3 و نیم شد.همه نشسته بودن.کمکم سالن چرافاش خاموش شد و فقط نور صحنه روشن بود.
ساعت 4:بعد از دیدن موزیک ویدیو ها بالاخره ...........لحظه ای که 2 سال منتظرش بودی.
بی تی اس با تمام ابهتش اومد روی صحنه.
همشون از عکساشون 100 هزار برابر جذاب تر و زیبا تر بودن.ولی تنها کسی که نگاهت روش میچرخید جانگ کوک بود.تعظیمی کردن و شوع کردن به رقصیدن و خوندن.از چشات ابشار میومد بیرون.بهترین لحظه ی زندگیت بود.باورت نمیشه که بعد از 2 سال نشستن پشت مانیتور و دیدن اونا از صفحه گوشی یا لب تاب بالاخره داری از نزدیک میبینشون.
شوگا و جانگ کوک همینجور دور استیج میچرخیدن.جانگوگ داشت به سمت ردیف تو میومد که احساس کردی قلبت وایسادو دستات سرد شد.
تا حالاهمچین حسی نداشتی.
جانگ کوک همینطور که داشت اهنگ میخوند اومد نزدیکت.و نشانه قلب کره ای رو به سمتت گرفت.خشکت زده بود.به خودت اومدی که رفته بود پیش اعضا.
گذاشتی رو حساب اینکه به تمام طرفداراش همین کارو انجام میده.
بعد از اتمام کنسرت و کلی خندیدن به کار های اعضا ساعتو دیدی:ساعت 8
قرار بود فنساین در ساعت 8 و 40 اجرا بشه.به ترتیب کسایی که پول بلیط فنساین رو داده بودن رفتن و نشستن.تو و دوست هم جزعشون بودی.
ولی بدبختی این بود که تو ردیف اخر بودی.
بعد از 30 دقیقه اعضا اومدن و روی صندلی هاشون نشستن.
جانگ کوک رو دیدی.بهت نگاهی انداخ و صندلی اول از سمت راست نشست.
خوشبه حال بود چون کره ای بلد بودی.
اعضا همینطور به طرفدارا امضا میدادن و حرف میزدن که نوبت به تو رسید بلند شدی و از سمت چپ شروع کردی.دستات میلرزید.
ادامه داره.......
ویسگون نمیزاره بیشتر بنویسم😵
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۲۶.۲k
۰۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.