عاشق خسته (پارت 34)
جیمین : یونا برای بار لباس باز نپوشیا
یونا : چرا ؟
جیمین :مهمونی نمیری که، اونجا پسرا منتظر یه دخترن که ببرنش توی اتاقا
یونا : با شلاقی که اونروز میزدی فک کنم حداقل تا ده ماه نمیتونم لباس باز بپوشم
جیمین : پس ایندفه شلاق زدنم به کارم اومد
یونا : این لباس خوبه؟
جیمین : اینم بازه
یونا : نکنه میخوای پاهام معلوم نباشه؟
جیمین : نه
یونا : داریم میریم بار
جیمین : مگه اینکه بخوای هرزه باشی اگه اون لباسو بپوشی
یونا : هرزه تویی
جیمین : فعلا اونی که میره بار تا بدنشو بندازه بیرون من نیستم
یونا : چی میگی تو
جیمین : این لباس خوبه... کاملا بسته
یونا : من عمرا با این بیام
جیمین : میتونی نیای
یونا : نه خب.... باشه همونو میپوشم
جیمین : خوبه....
یونا:
رفتیم بار... به خاطر اینکه کسی بهم نگاه بد نکنه جیمین دستمو گرفته بود، رفتیم سمت یه میز ده نفره و نشستیم
یکی از شرکای جیمین با دوست دخترش اومده بود و پیش ما نشست
اسم خودش سونو بود و اسم دختره مین سو
جیمین : خیلی وقت بود که ندیده بودمت سونو
سونو : منم همینطور... میبینم که توعم دوست دختر پیدا کردی
جیمین : دوست دخترم نیست
سونو: پس کیه؟
جیمین : زنمه
سونو : اوووو چه خوب
یونا : خوشوقتم
سونو : منم همینطور لیدی
مین سو ، دوست دخترم
جین : سونو چندتا دختر تو یه سال عوض میکنی؟
سونو : منظورت چیه
نامجون : راست میگه دفعه ی قبل با یه دختر دیگه بودی
مین سو : سونو.... اینا چی میگن
سونو : هیچی
جیمین : باید بهش میگفتی سونو
یونا : جیمین ( آروم)
جیمین : هوم...
یونا : میگم میتونم الکل بخورم؟
جیمین : نه...
یونا : لطفا... بابا چیه مگه
جیمین : همین مونده مست کنی بیوفتی رو دستم
یونا : کم میخورم
جیمین : نه... یونا من میرم بیلیارد بازی کنم، همینجا بمون
یونا : باشه
انگار پسرا برای نزدیک شدن بهم کمین کرده بودن، همینکه جیمین رفت چند تا پسر اومدن سمتم
پسر : میتونی امشب باهام باشی
یونا : برو بابا
پسر : بد خُلقی نکن
یونا : یکی اینجا هست که اگر بفهمه نزدیکم شدی امشب خودتو پاره میکنه
پسر : نه بابا.... حالا تا بیاد بهم یه لطفی بکن و باهام بیا اتاق وی آی پی
یونا : میشه بری گمشی
پسر : خودم باید ببرمت؟
که با ضربه ی محکم جیمین توی دهنش متوقف شد
جیمین : خیلی زر زدی، دیگه وقتشه بخوابی
یونا : جیمین ولش کن
جیمین : چشم خانومم
یونا : میشه دیگه بریم؟
جیمین : چرا که نه، اینجا کلی آدم برای شکار کردنت هستن، نمیخوام شکارت کنن
پسرا میریم خونه....
جین : اون پسره کی بود
جیمین : مزاحم
تهیونگ : خوب ادبش کردی
نامجون : من چن روزه کوک و نمیبینم.... کجاس؟
جیمین : هرچقد نبینیمش برای خودمون بهتره
..........
یونا : چرا ؟
جیمین :مهمونی نمیری که، اونجا پسرا منتظر یه دخترن که ببرنش توی اتاقا
یونا : با شلاقی که اونروز میزدی فک کنم حداقل تا ده ماه نمیتونم لباس باز بپوشم
جیمین : پس ایندفه شلاق زدنم به کارم اومد
یونا : این لباس خوبه؟
جیمین : اینم بازه
یونا : نکنه میخوای پاهام معلوم نباشه؟
جیمین : نه
یونا : داریم میریم بار
جیمین : مگه اینکه بخوای هرزه باشی اگه اون لباسو بپوشی
یونا : هرزه تویی
جیمین : فعلا اونی که میره بار تا بدنشو بندازه بیرون من نیستم
یونا : چی میگی تو
جیمین : این لباس خوبه... کاملا بسته
یونا : من عمرا با این بیام
جیمین : میتونی نیای
یونا : نه خب.... باشه همونو میپوشم
جیمین : خوبه....
یونا:
رفتیم بار... به خاطر اینکه کسی بهم نگاه بد نکنه جیمین دستمو گرفته بود، رفتیم سمت یه میز ده نفره و نشستیم
یکی از شرکای جیمین با دوست دخترش اومده بود و پیش ما نشست
اسم خودش سونو بود و اسم دختره مین سو
جیمین : خیلی وقت بود که ندیده بودمت سونو
سونو : منم همینطور... میبینم که توعم دوست دختر پیدا کردی
جیمین : دوست دخترم نیست
سونو: پس کیه؟
جیمین : زنمه
سونو : اوووو چه خوب
یونا : خوشوقتم
سونو : منم همینطور لیدی
مین سو ، دوست دخترم
جین : سونو چندتا دختر تو یه سال عوض میکنی؟
سونو : منظورت چیه
نامجون : راست میگه دفعه ی قبل با یه دختر دیگه بودی
مین سو : سونو.... اینا چی میگن
سونو : هیچی
جیمین : باید بهش میگفتی سونو
یونا : جیمین ( آروم)
جیمین : هوم...
یونا : میگم میتونم الکل بخورم؟
جیمین : نه...
یونا : لطفا... بابا چیه مگه
جیمین : همین مونده مست کنی بیوفتی رو دستم
یونا : کم میخورم
جیمین : نه... یونا من میرم بیلیارد بازی کنم، همینجا بمون
یونا : باشه
انگار پسرا برای نزدیک شدن بهم کمین کرده بودن، همینکه جیمین رفت چند تا پسر اومدن سمتم
پسر : میتونی امشب باهام باشی
یونا : برو بابا
پسر : بد خُلقی نکن
یونا : یکی اینجا هست که اگر بفهمه نزدیکم شدی امشب خودتو پاره میکنه
پسر : نه بابا.... حالا تا بیاد بهم یه لطفی بکن و باهام بیا اتاق وی آی پی
یونا : میشه بری گمشی
پسر : خودم باید ببرمت؟
که با ضربه ی محکم جیمین توی دهنش متوقف شد
جیمین : خیلی زر زدی، دیگه وقتشه بخوابی
یونا : جیمین ولش کن
جیمین : چشم خانومم
یونا : میشه دیگه بریم؟
جیمین : چرا که نه، اینجا کلی آدم برای شکار کردنت هستن، نمیخوام شکارت کنن
پسرا میریم خونه....
جین : اون پسره کی بود
جیمین : مزاحم
تهیونگ : خوب ادبش کردی
نامجون : من چن روزه کوک و نمیبینم.... کجاس؟
جیمین : هرچقد نبینیمش برای خودمون بهتره
..........
۱۵.۲k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.