تکپارتی نیکی
تکپارتی نیکی
وقتی بست فرندش بودی ولی دوس پسر داشتی
ویو نیکی
امروز قراره با ات برای مصاحبه کاریش باهاش برم چون خودش ازم خواسته بود که پیشش باشم و زمان خیلی مناسبی هم هست که بهش بگم دوسش دارم
ویو راوی
ساعت ۵ بعد از ظهره و ات و نیکی نزدیک مکانی که ات باید برای مصاحبه بره وایسادن که دوس پیر ات از راه رسید
(گایز من یه اسم برای دوس پسر ات انتخاب کردم وویونگ خواستم بگم اشتباه نگیرین)
وویونگ:بیبی سلام چه خبر خوبی
ات:وایی سلام چاگیا خوبم ممنون
وویونگ:بیبی برو مصاحبتو انجام بده بریم بیرون
ات:اوکی
ویو نیکی
از دوست پسر ات رسما عنم میگیره مرتیکه پفیوز فک کرده کیه هر دوتاشون اینجا دارن منو ایگنور میکنن دیگه کافیه
(نیم ساعت بعد)
ات:بچها واییی قبول شدممم
وویونگ:آفرین چاگیا میدونستم میتونی حالا دیگه بریم
نیکی:یدقه برو گمشو اون ور میخوام با ات حرف بزنم
وویونگ:برو ببینم بابا
نیکی:گفتم برو گمشو خونتون
وویونگ:باشه بابا چرا حالا عصبانی میشی
ات:چ..چیزی شده..نیکی؟
نیکی:خیلی رک و راست باهات میخوام حرف بزنم...میشه به جای اون پسره ی لاشخور منو دوس داشته باشی؟
ات:چ..چی؟اما..اما
نیکی:آره ما دوستیم ولی میشه مال من بشی؟میشه رابطه بیشتر از دوستی با هم داشته باشیم
ات:خب..خب منم خیلی وقته دوست دارم و به خاطر اینکه قلب وویونگ و نشکنم بهش گفتم باهم باشیم
نیکی:ینی واقعا دوسش نداری؟
ات:نه
نیکی:گیلیلیلیلیلی حالا دیگه ات ماله منههه
ات:گیلیلیلی
وقتی بست فرندش بودی ولی دوس پسر داشتی
ویو نیکی
امروز قراره با ات برای مصاحبه کاریش باهاش برم چون خودش ازم خواسته بود که پیشش باشم و زمان خیلی مناسبی هم هست که بهش بگم دوسش دارم
ویو راوی
ساعت ۵ بعد از ظهره و ات و نیکی نزدیک مکانی که ات باید برای مصاحبه بره وایسادن که دوس پیر ات از راه رسید
(گایز من یه اسم برای دوس پسر ات انتخاب کردم وویونگ خواستم بگم اشتباه نگیرین)
وویونگ:بیبی سلام چه خبر خوبی
ات:وایی سلام چاگیا خوبم ممنون
وویونگ:بیبی برو مصاحبتو انجام بده بریم بیرون
ات:اوکی
ویو نیکی
از دوست پسر ات رسما عنم میگیره مرتیکه پفیوز فک کرده کیه هر دوتاشون اینجا دارن منو ایگنور میکنن دیگه کافیه
(نیم ساعت بعد)
ات:بچها واییی قبول شدممم
وویونگ:آفرین چاگیا میدونستم میتونی حالا دیگه بریم
نیکی:یدقه برو گمشو اون ور میخوام با ات حرف بزنم
وویونگ:برو ببینم بابا
نیکی:گفتم برو گمشو خونتون
وویونگ:باشه بابا چرا حالا عصبانی میشی
ات:چ..چیزی شده..نیکی؟
نیکی:خیلی رک و راست باهات میخوام حرف بزنم...میشه به جای اون پسره ی لاشخور منو دوس داشته باشی؟
ات:چ..چی؟اما..اما
نیکی:آره ما دوستیم ولی میشه مال من بشی؟میشه رابطه بیشتر از دوستی با هم داشته باشیم
ات:خب..خب منم خیلی وقته دوست دارم و به خاطر اینکه قلب وویونگ و نشکنم بهش گفتم باهم باشیم
نیکی:ینی واقعا دوسش نداری؟
ات:نه
نیکی:گیلیلیلیلیلی حالا دیگه ات ماله منههه
ات:گیلیلیلی
۴.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.